۱۳۹۲ تیر ۱, شنبه

سر اومد زمستون / در سالگرد سعید سالطانپور



امروز یکم تیرماه، مصادف است با روز تیرباران شاعر آزاده و میهنی «سعید سلطانپور» . او که در شب عروسی‌اش دستگیر شده بود ، در روز یکم تیرماه 1360 بهمراه تنی چند از مبارزان راهِ آزادی، نقد جان را در کرو میهن گذاشت و  بدستِ جلادان جمهوریِ اسلامی تیرباران شد. یاد و راهش گرامی باد!

سخن درد

برای آن که سرخترین سرودها، خونین ترین شعرها و انسانی‌ترین ترانه‌ها را سرود. برای سعید سلطانپور؛ که شاه بیتِ سرودهایش زندگیش بود.

تا خانه کند پیکرِ ما در وطنِ درد
مرثیه سراید به تنِ ما کفنِ درد
انگار از این هرزگی‌ی ماست که اینسان
روئیده کنون هرزه گیاه و گونِ درد
از بی‌خبری‌هاست که پیچیده چنین شوم
بر تن کفنِ وهن و به گردن رسنِ وهن
زنجیریِ دردیم در این وادیِ تسلیم
مصلوبِ عذابیم چنین در وطنِ درد
گر دست برآشوبد و برخیزد و با خشم
خود مشتِ گره کرده شود بر دهنِ درد –
تن‌پوشِ شقاوت ز تنِ خسته درآریم
بر شعله سپاریم کهن پیرهنِ درد
چون حنجره‌ای باز بفریاد نشینیم
خاموش شود در وطنِ ما سخنِ درد!

16 تیر ماه 1366

این غزل در دفترِ شعر « زان پیشتر که شب بسراید»، یاور استوار  چاپ شده است.

۱۳۹۲ خرداد ۲۹, چهارشنبه

سرودی برای بانوان میهنم


امروز قرار است تیم ملیِ فوتبال ایران پس از آن برد دلچسپ به میهن باز گشته و مردم نیز بانگیزه‌ی ارج‌گذاری و سپاس از آنان، در ورزشگاه آزادی از بازیکنان استقبال کنند. این اتفاق بسیار خوشایندی است. و بی‌شک اگر در فضایی سالم و انسانی‌ برگزارگردد، خوشایندتر و انسانی‌تر نیز خواهد شد. 
اما، انگار همانند همیشه قرار نیست در بر این پاشنه بچرخد و بگفته‌ی خبرگزاری فارس؛ فدراسیون فوتبال قصد دارد تا بر حق نیمی از مردم ایران خط بطلان کشیده و از ورودشان به ورزشگاه و استقبال از بازیکنان پیروز جلو گیرد! آیا از خود پرسیده‌اید: راستی چرا در قرن بیست و یکم هنوز می‌باید این افکار متحجر و پوسیده در کشور ما جاری و ساری باشد؟
بنظر می‌رسد که علت را نباید تنها در میان حاکمان و دارندگان قدرت جست. اگر مردم یکپارچه علیهِ این زورگویی‌‌ها بپا خیزند، شکی نیست که حاکمان و دیکتاتورها نمی‌توانند بر سرنوشتمان مسلط گشته و خواسته‌هایش را دیکته کنند.

 هنوز بیست روز از وقایع «میدان گزی» در ترکیه نگذشته است. مردم ترکیه نخواستند و نگذاشتند که دولت تغییراتِ دلخواهش را در «میدان گزی» پیاده کند. بهمین خاطر نیز بپاخاسته و بر اراده‌شان پای‌فشردند. و دیدیم که چگونه دولتشان را وادار به تمکین کرده و عقب نشاندند. 
اما ، ما چه؟
 از سال 1357 یعنی درست از زمان بر سرِ کار آمدن «جرثومه‌ی اسلامی» پایمال کردنِ حقوق زنان، اقدام سرسختانه‌ی حکومت بوده و تا آنجا که در توان داشته است  در این عرصه یکه‌تازی کرده است. و ما  - «هم زنان و هم مردان» - این حکم واپس مانده و قرون وسطایی را  تمکین کرده و در قبال آن سکوت کرده ایم. آیا فردا  سرآغازِ چنین فرصتی نیست که یکپارچه بپاخاسته و علیهِ این اقدام عقب مانده‌ی فدراسیون فوتبال ، بعنوان جزیی از کلِ حاکمیت اعتراض کنیم؟
شاید اقدام معقول فردا این باشد: یا همه (مردان و زنان) و یا هیچکس!
یعنی بزبان دیگر باید دروازه‌های ورزشگاهِ «آزادی» را را بروی بانوان بگشایند. در غیر این صورت مردان موظفند در این مورد خاص اقدام به بایکوت کرده و از رفتنِ به «ورزشگاه آزادی» خودداری کنند. در چنین صورتی راه برای آینده و فتحِ سنگرهای بیشتر باز خواهد شد. 



شعر زیر که با توضیحی نیز همراه است حدود 12 سال پیش ، بهنگام برگزاری بازی میان تیم ملی ایران و ایرلند و در پیوند با همین موضوع سروده شده است: 

سرودی برای دخترانِ میهنم

دولتیان می‌گویند بهنگامِ مسابقه‌ی فوتبال میان تیم ملی ایران و ایرلند، در چهارچوبِ مسابقات مقدماتی جام جهانی، بانوانِ ایرلندی، اجازه‌ی ورود و حضور به ورزشگاهِ آزادی را دارند، اما بانوان ایرانی ( یعنی ضعیفه‌ها، منزل‌ها و عورت‌ها) از چنین حقی محرومند! 
راستی چرا؟
آقایان استدلال می‌کنند که ممکن است برادران مسلمان و مومن ، بهنگام مسابقه و غلیان احساسات، حرف‌های رکیکی مرتکب شوند که شنیدنِ  آن‌ها برای بانوان شریف اسلام مناسب نبوده و زبانم لال به بیضه‌ی اسلام، چشم زخمی برسد! 
جل الخالق!
از سویی با اجازه دادن به بانوان ایرلندی، آقایان قانون مدار پذیرفته‌اند که شنیدن این «ارتکاباتِ غلیانیه» برادرانِ مسلمان، برای «غیرِ خودها» یعنی زنان ایرلندی، از شیرِ مادر حلال‌تر است!
 البته سرانِ قوم، بنا به توسعه‌ی «آن» رئیس‌جمهورِ اسبق، که سیخ و سوخی در تارهای موی «خواهران» کشف کرده بود که ناخودآگاه به جسم و جانِ برادران ارزشی فرو می‌رفت و می‌رود، زنانِ ایرلندی را مجبور به پوشیدنِ روسری کرده‌اند تا خدای نکرده به تن و جانِ برادران ذوب شده در ولایت آسیبی نرسد!!!؟

دخترانِ «ایری» آری! دخترِ ایرانیان نه؟
لشگرِ مردان چرا؟ گر که سپاهِ بانوان نه!
در جهانِ نو، میانِ مرد و زن فرقی نباشد
ضعف در مغزِ شمایان است، در خلقِ جهان نه!
نیمی از انسان ز حقِ خویشتن محروم گشته
نیمه‌ای دارای حق!؟  اما چرا آن دیگران نه؟
دانشِ امروز، بر دوش زن و مرد جهان بین
گر نبینی این، ترا جایی میان بخردان نه!
یابوی اندیشه‌ی لنگی که ره بر علم بندد
بی‌گمان شایای دیروز است و زانِ این زمان نه!
روحِ هستی از زن و مردِ جهان نشات پذیرد 
با وجود هردو آری! بی حضورِ این و آن نه!
سرنوشتِ طالبان، آیینه‌ی عبرت نمایان 
گوش‌هاتان باز! میگوید جهان که: طالبان نه!
خود شمایان از قماشِ طالبانِ این زمانه
خلق می‌گوید:حضور طالبان در جمع‌مان نه!

13 نوامبر 2001


برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com