پرسیدم: از کجایی؟ ای صاحبِ کمالات
گفتا: ز شهرِ بیداد ممنوع از ملاقات
گفتم: شنیده ای تو؟ هنگامِ آزمون شد
گفتا: خموش جانا، بشنو ز من اشارات
گفتم که داوخواهان باز آمده به میدان!
گفتا
که: دلقکانند دلبسته ی اَمارات
گفتم: ز چار جانب بر مغزِ خلق کوبند
این سرخوشان ِ بیمغز با بوق و
قیل و قالات
گفتا که: بی خیالش، مردم به هیچ گیرند
این یاوه های بی پای، بی پایه تر خیالات
گفتم: دمی نظر کن، یا لحظه ای گذر کن
در شهر و کوی و برزن، در دفتر و ادارات
این طوطیان دگربار بر طبلِ یاوه کوبند
با لاف ِ «صدتا یک غاز» در برجِ
«افتخارات»
انگار هر چه شیاد، طاووسِ علیین شد
جاخوش نموده این بار، در پیله ی
عبارات
گفتا: خبر نداری یا شیوه می زنی
تو؟
آوازِ« لنترانی » ست این زوزهی
شغالات
صندوق رای اینان البته شیک و پیک است
جان می دهد «ولاکن» از بهرِ دفعِ حاجات
گفتم:که مردمانند بر بام و کوی و ایوان!
گفتا: در انتظارند از بهرِ انفجارات
«آلترناتیوِ» ما کو؟ تا ره بما نماید
زین دوزخِ شقاوت تا اوج انقلابات!
گفتم: بخواب رفته ست «آلترناتیوِ» مردم
یا مانده گیج و مبهوت در بحرِ اشتباهات
گفتا: که فرصتی بود تا صف به صف نماید
راه حقوقِ مردم از چاله ی مکافات
مسعودِ کربلایی همراه «مهرِ تابان»
پشتکزنان برقصند در لابیی ایالات
گفتم خموش! ورنه در باق و بوق «شورا»
ناگه شوی«چو مردم» مامورِ اطلاعات
گفتا: حنای اینان بیرنگ گشته دیگر
مردم به سخره گیرند این بیاثر افاضات
گفتم: که حرفِ آخر؟
تکلیفِ مردمان
چیست؟
گفتا: درشت بنویس:
تحریمِ
انتخابات!
بازنویسی خرداد 1392