۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

رمزگشایی از اشکنه در جمهوریِ اسلامی/ طنز




آن ماه منور، آن خورشید منبر، آن طوطی‌ی سخنور؛ حضرت دوستدارِ آل عبا، حجت حق و حقیقت، علم الهدی، را گفتند: که ای یارِ غارِ سیدِ خراسانی که ساکن و مالکِ خراسانی، فضیلت اشکنه در چیست؟
پاسخ آورد که بسم تعالی خوردن اشکنه را سه فایده باشد:
 اول آن که توقع امت را پایین آورد. که این خود  به معنی آن است که اندیشه‌ی گوشت و مرغ و ماهی اندک اندک از مخیله‌ی آنان دور گشته و به زمان ماضی متعلق شود و در نتیجه این همه صف و ازدحام دشمن شاد کن در گوشه و کنارِ مملکت بقیه الله الاعظم اروحنا له الفداء بر پا نمی شود تا معاندان آن را پیراهن عثمان کرده و رسوایی نظام عزیز اسلامی‌ی ما را سکه‌ی بازار کنند و همانندِ ناسپاسانِ نیشابور فریاد «مرگ بر گرانی» سردهند!

الا امت «چَرا»  در بیشه کن تو
چه کس گوید کمی اندیشه کن تو؟
چرا مرغ و چرا ماهی چرا گوشت؟
مخور اینها قناعت پیشه کن تو!

دومین فایده‌ی خوردنِ اشکنه و ترکِ تاکل مرغ، همانا این است که اولی‌تر آن باشد تا اصل آن بصور مختلفه از برشته و سوخاریش گرفته تا بسیخ کشیده‌ و مزعفر آن هبه‌ی برادران سپاه قدس و لشگریانِ سوری باشد که در جنگ با کفارند و در غمِ نجات بشار!
و از آن گذشته ما خویشاوندان دادار و نوادگانِ ائمه‌ی اطهار را نیز می‌باید از آن نصیبی و قسمتی باشد بهنگام تناول و تاکلِ به احسن!
چرا که  گروه نخستین را می‌باید نیرو و توانی باشد تا در برابر خلقِ ناسپاسِ سوری نیروی  غزوه و جهاد باشد آنان را و ما را نیز یارای برآوردن نفسی و زدن زنخی تا بتوانیم حدیث خدا و دین و ائمه را به مغز شما امت از خدا بی‌خبر اماله کرده و دست در جیبِ نامبارکتان فرو بریم!

خداوندا نگهدارِ اسد باش
بسینه‌ی دشمنانش دستِ رد باش
رفیقِ دوستانش باش حقا!
نگهدارش! برایش مثلِ سد باش!

زیرا سرزمین شام و دیار بشار آخرین خاکریز و خندق حکومت اسلامی‌ی ما است و تا آن سد متاسفانه ناسدید برجا است، پشت ما قرص خواهد بود و چون آن سد بشکند، سیلی براه خواهد افتاد که ارتفاعش نه تنها از بند تنبان ما می‌گذرد بلکه گنبد و بارگاهمان را نیز در خود غرق خواهد کرد!

به مولا اشکنه عینِ کبابه
ثواب روز حشرش بی‌حسابه
اگر خورد و خوراکی گردتان نیست
تلیت اشکنه چون مرغه، نابه

سومین فایده خوردن اشکنه، همانا چکیده‌ی گفتارِ آن افتخار دین و دنیا، آن شکر پاره‌ی شیرین گفتار، مکارم اخلاق و در توجیه و تفسیر و ئاویل خلاق، حضرت آیت الله العظمی آقا سید ناصرِ مکارم شیرازی است که از سرِ دردِ دین فریاد برآورد :
 نخورید مرغ را! نخورید گوشت را! که اینها سم است برای جسم و جان شما!
البته منظور حاج آقا مکارم این بود و هست که: ما قشر روحانیت خود دست و آستین بالا زده و برای جلوگیری از آسیب رسیدن به بدن‌های شما امت مسلمان، خود را « پیشمرگ» و قربانی کرده و پیش از آن که این لاشه‌های مرده بخوراک شما بدل گردد، در میانه‌ی راه با فداکاری‌ی هرچه تمامتر آنها را « ملاخور » می‌کنیم.
هزار ماشاالله در دهه‌های اخیر از این نوع «پیشمرگه‌ها» در مملکت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء بسیار پدیدارگشته  و در هر سوراخ سنبه‌ای بنگری یک فیضیه، فوزیه و حوزیه‌ای برپاست و هزاران دهان باز فداکاری گشاده و آماده‌ی بلعیدنِ خانه، زمین، ثروت ملی، دارایی‌ بانک‌ها و انواع و اقسامِ خورد و خوراکهاست/
تازه اگر فردا دیدید پیاز شد کیلویی 2000 تومان و تخم مرغ هم نایاب و در نتیجه نتوانستید اشکنه تهیه کنید؛ پیشاپیش گفته باشم که غذای جایگزین برای امتِ همیشه در صحنه همان کاه و یونجه است و ریشه‌ی رستنی‌ها دیگر!
دولتِ مکتبی هم هیچ مسئولیتی بردوش ندارد. زیرا کابینه‌ی اسلام به مدیریتِ امام زمان در حالِ مدیریت کلِ جهان مشغول است و دیگر وقتی برایش باقی نیست تا بخواهد به گرفتاری‌های شما گدا گشنه‌ها برسد.  دیگر گذشت آن زمان که سفره‌ای رنگین‌‌ داشتید.

مخور ماهی که این فعلی حرامه
پرنده گر خوری کارت تمامه
قناعت کن برادر جان مخور گوشت
به مولا این حرام اندر حرامه!


این تصویر از وبلاگ مانیفست سبز برداشت شده است

۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

فرمایشات خرمگس




رندی بر سبیل مطایبت خرمگس را پرسید: که  ای پروازگرِ روزگار که پروانه‌ی ورودت بر هرجایی هست و توانی بی‌اجازت گزمگان بهر مکان درآیی و بی‌پروای‌تر از باد شبانگاهی در بزمِ از مابهتران رخ نمایی؛ بگوی که در این وانفسای بی‌خبری در چکاری و خبرِ   تازه و نوباوه چه در آستین داری ؟

سراپای گوشیم ای خوش خبر
بفرما چه داری تو از خیر وشر؟
ولیِ فقیه جلالت مآب
بگرمابه رفتست یا رختخواب؟
ملیجک چسان است و اکبر چسان
مکارم مگو ماه انور چسان؟

خرمگس ، پس از اندک تاملی لب بپاسخ گشود که: ای عزیز برادر چه نشسته‌ای که رهبر در تب و تاب است و آن دیگران نشسته‌ی طشتِ عذاب!
زیرا که  دردانه‌ی آقا، بشار،  به عذابی الیم گرفتار آمد و پنداری که راهی اندر پیش روی ندارد جز تسلیم.

بشار گمانم ببلا اندر شد
زانروی که دلبسته‌ی این رهبر شد
این عاقبتِ شوم رقم خواهد خورد
بر ناصیه‌ی هر آن که چون او خر شد

چرا که اینان با خلقِ جهان نه بر روالِ رفاقتند و نه بر سبیلِ صلاحت. انگار مغول وار به ایلغار انسانیت کمر همت بر بسته‌اند و با چهره‌ای شرم شسته به مرکبِ ضلالت بر نشسته!

گر وقت بدین لشگرِ بیداد دهیم
بی شک تن و جانِ خویش بر باد دهیم
خیزیم و بهمزنیم ارکانِ ستم
پاسخ به نظامِ ستم‌آباد دهیم!


برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com