۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

انقلاب فوتبالی


امروز قرار است شهرآوردِ سنتیِ تهران، مانند همیشه میان تیم های پرطرفدار استقلال و پرسپولیس، برگزار شود. هواداران پرشمار دو باشگاه قدیمی از ساعت ها حتا از روزها پیش در اندیشهِ رفتن به ورزشگاهِ آزادی و تشویق تیم مورد علاقهِ خود لحظه شماری می کنند. آن ها بارها و بارها در خیال خویش صحنهِ فرو ریزیِ دروازه ی حریف را مجسم کرده و هورا می کشند. شهرآوردِ این بارِ تهران اما، حال و هوای دیگری را دارد. زیرا این بار تنها این دو تیم  پر هوادار و کاپیتان های محبوب و دوست داشتنیِ آن ها، یعنی علیِ کریمیِ بی نیاز از تعریف با آن شخصیتِ شناخته شده اش و فرهاد مجیدیِ آماده و قبراق و محبوبِ اهالیِ فوتبال - از همه رنگ- که داربی را جذاب کرده و التهاب را در میان مردم بویژه جوانان،  دامن زده است، بلکه وضعیتِ اجتماعی جامعه نیز هست که جایگاهِ رخداد امروز را برجسته تر می کند. جامعه ما با بزرگترین اختلاس تاریخ خود روبرو است. دولتی که با شعار مبارزه با مفاسد اقتصادی به مردم زورچپان شد، اکنون منشا و سرچشمهِ بزرگترین اختلاس تاریخ چندین هزار سالهِ ایران است.  3000 میلیاردی که بسیاری از مردم ایران نمی دانند تعداد صفرهایش چند عدد است. آن هم در سایهِ ولایتِ فقیهی که در پس و پشتِ همهِ این ناهنجاری هاست. انگار منظور نظر والی شهر از سالِ جهادِ اقتصادی براستی سالِ جهاد اختلاسی بوده است ولا غیر! 
وضعیتِ نابسامانِ دریاچه اورمیه، آذربایجانی که بطورِ نسبی خود را از مبارزاتِ دمکراسی خواهیِ مردم بویژه پس از کودتای انتخاباتی سالِ 88 کنار کشیده بود همینک بمیان میدان آورده است. فراموش نکنیم که تراکتور سازیِ تبریز نیز منشا بمیدان آوردن دهها هزار جوان پرشورِ آذری است. 
سبعیت حاکمیت در برخوردِ با مردم که نمادِ بربریت آن را می توان در شلاق زدنِ سمیه توحید لو، دانشجوی دکترای جامعه شناسی، در زندان به عیان دید، و گرانیِ کمرشکنی که پس از اجرایی کردنِ طرح حذف یارانه ها تمامیِ عرصه ها را درنوردیده است تا انحصارگرانِ نورچشمی دستِ بازتری در غارتِ مردم داشته باشند، و دهها موردِ دیگر دست بدست هم داده تا براین باور باشیم که آن یکصدهزار نفری که امروز به آزادی می روند ودیگرانی که دربیرون از این چهار چوبه هستند، به شهرآوردِ تهران تنها  بگونهِ  یک شهرآوردِ سنتی ننگرند. 

سرودهِ انقلاب فوتبالیِ 3 را که بیاد مبارزات مردم در ایام برگزاریِ مسابقات فوتبال مقدماتی جامِ جهانی 2004 سروده شده است در اینجا می خوانید. یادش بخیر سال 2001 را و شور و شوقِ مردم که برای نشان دادنِ نارضایتی شان از حاکمیت بخیابان می ریختند و فریاد می کشیدند. جالب این جا بود که آن چه اهمیت نداشت برد و باخت تیمِ ملی بود. آن ها می دانستند که ورزشکاران ما در میدان ورزش تمامی توان و تلاششان را بکار می گیرند. همین برای مردم کافی بود.
انقلاب فوتبالی 3

آیت الله العظمی سیدعلی موسوی خامنه ای، رهبرِ خلافتِ اسلامی، بر آیند و تظاهراتِ مردم را در روزهای اخیر، کارِ یک گروه 150-200 نفره می داند! و این در حالی است که بنا بگفتهِ دیگر سرانِ رژیم، هزاران تن از مردم، بهنگام نا آرامی ها و در خانه گردی های پس ار آن دستگیر شده اند؟!!!

«این» می گوید: دویست آشوب طلب
ریزند به کوچه و خیابان هر شب
«آن» یک ز هزارها سخن می گوید
ما، مانده از این نقیضه انگشت به لب!

گر این همه از «دویست تن» سر زده است
دروازهِ خوابتان به لنگر زده است 
بهتر که ره گریز از سر گیرید
کاین نسل کنون براه دیگر زده است

هشدار به اعوان و به انصارِ شما
هشدار به پاسدار و سردارِ شما 
این مردمِ نوخواه نترسند دگر 
از توپ و تفنگ و تیر و رگبار شما!

«اینترنت» و «ماهواره» ها ابزارند
خوبند که روز و شب همی در کارند
باشند، چه بهتر! چو نباشند، مباد!
مجموعهِ مردم از شما بیزارند

ما لشگر شادمانیِ ایرانیم
بشنو که سرودِ زندگی می خوانیم
از این همه امر و نهی تان خسته شدیم
سرزنده ، سرود خوان و پاکوبانیم!

31 اکتبر 2001

در همین رابطه لینک های زیر را بخوانید:

اولین دربی بعد از پرواز ابدی حجازی / دلمان برایت تنگ شده گلبرگ مغرور


وقتی حکومتی ها دچارِ سوزش می شوند!

انقلاب فوتبالی
 پیشنهاد: انقلاب فوتبالی



۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

اولین دربی بعد از پرواز ابدی حجازی / دلمان برایت تنگ شده گلبرگ مغرور


منبع:
ارتش سرخ دات كام:
دلمان می خواهد این جمعه در همان آزادی در اولین دربی بدون تو شعار "ناصر خان، بلند شو، ایرانی بی قراره" را دوباره بشنویم . دلمان می خواهد به یاد هم بیاوریم که تو را یادمان نرفته .
روزی که می خواستی مربیگری را شروع کنی به بنگلادش رفتی تا به قول خودت جلوی کسی تعظیم نکنی. روزهایی بود که نان و موز می خوری که آنجا از همه چیز ارزان تر بود که دست کسی را نبوسی. در غربت شروع کردی و در غربت رفتی.
آزادی خانه ات نبود ناصر خان. تیرهای دروازه اش غریبه بودند. خانه ات امجدیه بود، همان خانه ای که بهترین خاطراتت را با این مردم داشتی و این مردم بهترین خاطراتشان را با تو. گاهی دلمان می خواهد نبودت را به روی خودمان بیاوریم و چشم هایمان خیس شود.
گاهی می گردیم و شماره ات را پیدا می کنیم و می گیریم و دلمان می گیرد که این دستگاه مشترک مورد نظر کی می خواهد دوباره روشن شود. آزادی خانه ات نبود اما خدا می داند که چقدر دلمان می خواهد این جمعه در همان آزادی در اولین دربی بدون تو شعار "ناصر خان، بلند شو، ایرانی بی قراره" را دوباره بشنویم.
دلمان می خواهد به یاد هم بیاوریم که تو را یادمان نرفته . جمعه چمن آزادی را نگاه نخواهیم کرد، چشمهایمان یک سر به آسمان خواهد بود، به آسمان کبودی که دلش برای پرواز عقاب تنگ شده است. منتظرت هستیم ناصر خان، منتظریم مثل همیشه بیایی و پرواز کنی تا به احترامت بلند شویم، آبی و قرمز هم ندارد، پرسپولیسی ها هم تو را اسطوره می دانستند، همه منتظرت هستیم.
نويسنده : فواد مولایی - پنج شنبه 24 شهریور 1390 و ساعت 08:46:43 بعد از ظهر

خداحافظی گوهر خیراندیش از سینما و ماجرای آن بوسهِ خبرساز- طنز تلخ


گوهر خیراندیش بازیگر توانا و صمیمی تئاتر و سینما، این اواخر اعلام کرده است که می خواهد دنیای بازیگری را کنار گذاشته و خداحافظی کند. خانم خیر اندیش این مطلب را در نشریه همشهری سلامتی عنوان کرده و دلیل و انگیزهِ خداحافظی اش را خستگی و دلزدگی عنوان نموده است. 
دوستداران فیلم و سینما ایشان را که زادهِ 1333 در شیراز و فارغ التحصیل دانشکدهِ هنرهای زیبای دانشگاهِ تهران است بخاطربازی های مقتدرانه و زیبایش در فیلم ها و سریال های زیادی از جمله ارتفاع پست، واکنش پنجم و رسمِ عاشقی تحسین کرده و ستوده است. و با همین انگیزه است که کمبودش را در این وانفسای بی هنری احساس کرده و جایش را خالی خواهد یافت.
لینک خبر وداع خانم خیراندیش از سینما:

گوهر خیر اندیش و خداحافظی از دنیای سینما


اما، بیرون از این چارچوبه، یعنی دنیای بازیگری و در جریانِ مسائل اجتماعی، گوهر خیراندیش ، چند سال پیش دست کم یکبار و بیکباره چهرهِ برجستهِ خبری شد. 

بیاد بیاورید آن بوسهِ معروف را   در مهرماه 1381. 
آن روزها بود که نوشتم:
در سرزمینی که «عشق را دست بند می زنند» ، بوسه نیز از معاصی است. زیرا دستگاهِ قضای حاکم، همانندِ دیگر ارگان های این حکومت، کج می اندیشد، ذهنی منحرف و فاسد دارد و همانندِ همهِ دولتمردانش، جز به شکم و زیر شکمش نمی اندیشد! از این روی وقتی بوسهِ مادرانه ای را می بیند، هم «تحریک» می شود و چون همیشهِ خدا، آن گاه که بخواهد این «غلیان» درونی را فرافکنی کند، بلافاصله فریاد بر می آورد که وا مصیبتا چه نشسته اید که دین خدا از دست رفت!
روایتی هست که پیغمبرِ خدا گفت: به زنان و دخترانتان سورهِ یوسف را میاموزید!
راستی چرا؟ 
آیا نمی توان ردِ پای وااسلامای امروزینِ حاکمانِ دستار بند و مکلای اسلامی را در این روایت  جست و یافت؟
بهر روی در یزد، هنرپیشهِ میانسالی (همین گوهر خیراندیش)، بهنگامِ اهدای جایزه ای، بر پیشانی جوانی که در سن و سال، حکمِ فرزندِ او را داشته و از آن گذشته شاگرد همسرش (جمشید اسماعیل خانی) نیز بود، از سرِ مهر و عطوفت و بگونهِ تشویقی انسانی و مادرانه، بوسه می زند. 
در اردبیل نیز دختر نوجوانی بر گونهِ  شهرداری که سن و سالِ پدر بزرگش را دارد، آن هم از سرِ قدردانی و تشویق بوسه می زند. کلِ ماجرا همین و بهمین سادگی است و بس! 
اما، از این دوبوسه در قاموسِ مفتی و ملا، دین خدا بخطر می افتد و الم شنگه ای براه می افتد که نگو و نپرس! بقیهِ ماجرا را خودتان حدس بزنید.........

این ده رباعی و مثنویِ بعدی در همان زمان انتشار یافت و اینک باردیگر در اینجا می خوانید:

با بوسهِ «خیرِ» گوهرِ خیراندیش 
افتاد نظامِ فقها در تشویش 
بی شک ز یکی بوسهِ «شر» بر لبِ یار
ره بسته شود بر فقها از پس و پیش 

ارکانِ نظامِ ما از این بوسه شکست
اندوه به «حوزیه» و فیضیه نشست
بندِ  دلِ رهبر از تهِ ناف برید
جان از تنِ شیخ و شیخه، یکباره گسست

از بوسهِ مادرانه دین می لرزد
ارکانِ نظامِ ما از این می لرزد
خود بوسه مگو! موشک و بمب است انگار
کز آمدنش هم آن ، هم این می لرزد!

این بوسه عجب دردسرانگیز شده است
صد فتنه بپا، ز بوسِ ناچیز شده است 
آخوند بجان آمده زین بوسهِ خشک 
پیمانهِ صبر شیخ لبریز شده است!

چون شیخ  و ولیِ ما کج اندیشانند
پنداشته اند، خلق، چون ایشانند 
پالان کج و پیمان کج و پندار کجند
کج فهم و کج اندیشه و کج کیشانند

تا بوسهِ مرگبار بر گونه نشست
ارکان نظام نیز وارونه نشست
نازم به چنین نظامِ خوش بنیادی 
کز ضربهِ بوسه ای به «سرکونه» نشست!

تا بوسه نهادی تو به پیشانیِ من 
آغاز شدی دورِ پریشانیِ من 
قربانِ لب و بوسهِ انسانیِ تو 
هر چند که شد باعثِ زندانیِ من!

آخوند عجب نیت سویی دارد 
خود کله که نه، گند کدویی دارد 
آشفته ز یک بوسهِ انسانیِ ماست 
با خلق جهان بگو مگویی دارد

جمهوریِ ما عجیب بی بنیاد است 
کز بوسهِ خشکی به فغان افتاد ست
بهتر که بباد بر شود خانهِ شیخ
کاخی که بناش این چنین بر بادست 

دانی ز چه  شیخِ ما بجان آمده است
زین بوسه، چنین در هیجان آمده است؟
چون ضربه خورِ لعنت و دشنامِ شماست 
از فرطِ حسادت به فغان آمده است؟

مهر ماه 1381

بوسهِ ماجرا آفرین یزد و اردبیل!

نزد آخوند و مفتی و ملا 
بوسه خود بوسه است لا ولا 
بوسه تحریک می کند همه را 
تیز و باریک می کند همه را
کک به تنبانمان دراندازد 
ذهنِ ما را به آنور اندازد
قلقلک می دهد تمام وجود
پوچ و باطل کند رکوع و سجود
بوسهِ مادرانه بی معنی ست 
بازیِ کودکانه بی معنی ست
عمه و خاله نیستش حالی 
روی سِن یا که توی بقالی
لاجرم بوسه بخش و بوسه پذیر
هر دو محکوم و در خورِ تعزیر

حبس و بند و جریمه در کارست 
امر معروف و نهیِ انکارست

نیمه دوم مهرماه 1381

* یک خبر تکمیلی :
خانم مهناز افشار هم قصد کناره گیری از عالم سینما را دارد!



۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

قرائتی : قرآن حاوی میلیون‌ها رساله دکتری است/ همراه با تفسیر





به گزارش خبرگزاری شبستان ازمشهد، حجت الاسلام محسن قرائتی، رئیس ستاد اقامه نماز كشور در مراسم افتتاحیه چهارمین گردهمایی مربیان طرح چهره به چهره استان های مرزی و منتخب كشور با تاكید بر بهره مندی مربیان از مفاهیم قرآنی گفت: قرآن میلیون ها رساله دكتری است و هنوز ذره ای از از مفاهیم ارزشمند آن كشف نشده است چرا كه مهندسی احكام و دستورات دین اسلام شگفت آور است. 

دوغ و دوشاب:

یادتان هست چندی پیش همین حجت الاسلام قرائتی فرمودند: خرافه و مهملات به کتاب های دانشگاهی راه یافته است؟ 
یکی نیست به این حاج آقا حالی کند که بابا «خرافه و مهملات همین هاست! همین فرمایشات جنابعالی و گردن کلفت ترهای دیگرتان که  غیر مسئولانه بر می گردند و حکایت آن «یاعلی» معروف را علم می کنند. آخر برادر من! حضرت آقا! یکبار شده که به مفهومِ آن چه فرمایش می فرمایید بیندیشید و بعد مرتکب شوید؟ 
قرآن میلیون ها رساله دكتری است  یعنی چه برادر قرائتی؟ کدام دکترا ها و در چه مواردی؟ آن هم وقتی بلافاصله اعلام می دارید که:  هنوز ذره ای از مفاهیم ارزشمندِ آن کشف نشده است! 
آقا جان اگر «هنوز ذره ای از مفاهیم ارزشمندِ آن کشف نشده» جنابعالی از کجا و با تکیه بر کدامین سند چنین ادعای صد تا یک غاز را می کنید؟ کدام عقل سلیمی ادعایی که مدعی اش بلافاصله به پوچ بودنش اقرار می کند را باور می کند؟  این ادعا شبیهِ  این ادعا می تواند باشد که مثلن یکی از یاوه سراهایی از جنسِ شما ادعا کند که: احکام و فرمایشات آقای خامنه ای در حدِ احکام خداست! - مگر نه برادر مصباح یزدی؟- و یا این که آسید علی وقتی که از رحمِ والدهِ محترمه سر درآورد، هل من مبارز طلبان فریاد برآورد: یاعلی!
البته شاید منظور جنابعالی از «زساله دکترا»، دکترای از نوع علی کردان و کامران دانشجو و علی لاریجانی باشد که در آن صورت تو دانی و قرآنت و دولتِ فخیمه انگلیس که بویژه بشما آخوندها، همیشِه خدا لطف و مرحمت مخصوص و سفارشی داشته است.  


وی با تاكید بر فراگیری اسرار نماز و مطالعه تفسیر قرآن و بیان اینكه تاكنون 250 نكته راجع و نماز كشف كردیم، گفت: ما هنوز به نماز عشق نورزیدیم و طعم نماز را نچشیدیم چراكه در نماز استقلال، آزادی، حقوق، عزت، معاد، توحید، صراط مستقیم و غیره وجود دارد.

دوغ و دوشاب:

چنان بنظر می رسد که شما، قرائنی جان،  دست به کشف تمیز و تیز و بزی دارید!  توصیه می شود که به این کارتان ادامه دهید و کاری بکار خلق الله که شوربختانه بدامِ شما افتاده اند نداشته باشید. البته خود مردم آن فرمایشات مشعشعِ جنابعالی را بخاطر دارند که می گفتید: اگر یک پنج ریالی را به یک آخوند بدهید، دیگر بهیچ وجه نمی شود از او پس بگیرید! و همچنین این را نیز فراموش نکرده اند که می گفتید: کسانی که علیه ما دارند مبارزه می کنند و بمب و گلوله بکار می برند یک مشت درس خوانده و دانشگاه رفته اند و الا مردم عامی و روستایی که از این چیزها سر در نمی آورد! 
اما باید گفت که: آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. مردم می خواهند با باز کردن «مشت شما» آن پنج ریالی را پس بگیرند. با همین انگیزه است که جوان ها دسته دسته راهی دانشگاه ها می شوند و بخشی از آن ها «رسالهِ دکترا» را در دانشگاه حقوق مردم پاس می کنند! 

حجت الاسلام قرائتی با بیان اینكه قرآن كتابی است كه هر حرفش حاوی هزاران نكته و درس زندگی است، تصریح كرد: اگر به درستی با قرآن و نهج البلاغه مانوس شویم در می یابیم كه هیچ كتابی بالاتر از قرآن حرف نو و جدید ندارد.

دوغ و دوشاب:

انگار این حاج آقا  خیال باز ایستادن از یاوه گویی ندارد! و باز هم حرف از وجودِ  هزاران نکته و درس رندگی در قرآن می کند! آن هم قرآنی که بقول خودِ  حاج آقا: هنوز ذره ای از  مفاهیمِ آن کشف نشده است! 
می دانید عقل سلیم و خردمندانه با تکیه بر فرمایشات جنابعالی چه می گوید؟ می گوید: کتابی که در طول یکهزار و چهارصد و اندی سال، آن هم با حضور هزاران هزار مفتخور و بیکاره هایی از نوع شما،  ذره ای از مفاهیمش کشف نشده، احتمالن چیز بی محتوایی بیش نیست!


دیک چنی: اسرائیل به ایران حمله می کند!


عصر ایران: چني كه از سياستمدارهاي محافظه كار دولت جورج دبليو بوش بود در اين مصاحبه كه به مناسبت دهمين سالگرد واقعه تروريستي 11 سپتامبر انجام شده ، در پاسخ به سوالي درباره احتمال حمله اسراييل به ايران گفت :‌" ‌به گمان من آنها اين كار را خواهند كرد . از نظر من ايران، تهديدی برای موجوديت اسراييل است و اسراييلي ها هر كاري براي تضمين امنيت و موجوديت شان انجام مي دهند."

چني در پاسخ به سوالي درباره اينكه آيا گفته هايش بر مبناي اطلاعاتي موثق است كه در نتيجه گفتگو و مذاكره با مقامات اسراييلي كسب شده است ، يا نه ؟ :‌" گفت :‌" من نمي توانم گفته هايم را به يك مقام خاص اسراييلي نسبت دهم ، اما من با مقامات مختلف اسراييلي در اين باره گفتگو داشته ام و مي دانم كه از نظر آنها ايران يك تهديد جدي براي اسراييل محسوب مي شود."

چني در اين مصاحبه نسبت به احتمال انجام يك حمله تروريستي ديگر با سلاح هاي بيولوژيك و كشتار جمعي هشدار داد و گفت كه از نظر او هنوز تهديدات تروريستي جدي عليه آمريكا وجود دارد.

كتاب جديد خاطرات چني كه در آن اطلاعاتي درباره دوران 8 ساله رياست جمهوري جورج دبليو بوش انتشار يافته سبب ايجاد جنجال سياسي در آمريكا شده است.

چني در اين كتاب برخي از مقامات سابق دولت بوش از جمله كالين پاول وزير خارجه دوره اول رياست جمهوري بوش را به سنگ اندازي در سياست هاي خود و بوش متهم كرده است . چني در كتاب خاطرات خود نوشته است كه درباره ايده حمله به ايران براي بازداشتن اين كشور از هسته اي شدن تنها بوده است و اعضاي دولت بوش از پيشنهاد او در اين زمينه استقبال نكرده اند.


منیع: فردا نیوز 

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

حکایت دلدادگی و عشق مصباح یزدی به مقام معظم رهبری!

عاشق و معشوق در حال مغازله

او عاشقی دلسوخته و هجران کشیده است که شب و روز از مفارقت معشوق همانند دانهِ اسپند بر اجاقِ جماران می سوزد و چون شمعی از خود بی خبر ، وجودش را در ولایت و گوشه چشم سید علی آب می کند. شگفت آن که این شیدایی و ایثار برایش انگیزهِ «برخاستن» می شود! زهی عشق و زهی عاشقی! 
عاشق دلسوختهِ ما همانند آن  مجنونِ سوخته خرمن فریاد بر می آورد که: وافریادا ز عشق! وا فریاد!
تغزل را در کلامش بخوانید:
عشق به رهبری عشق به خدا، عشق به اولیا، عشق به قرآن و امام زمان و عشق به همه مقدسات است؛ چرا که ایشان نمادی از همه مقدساتی هستند که ارزش عشق ورزیدن دارند. 


می بینید مصباحِ عاشقِ ما را! 
و باز می گوید:


 بهترین عاملی که انگیزه‌ ما را تقویت و آن را خداپسند می‌کند عشق است؛ عشق به اولیای الهی و عشق به مقام معظم رهبری.


حضرت مصباح یزدی ،غزل  عاشقانهِ زیر را که خطاب به معشوقه اش سروده است، چند روز پیش برای چاپ در دوغ و دوشاب ارسال داشته است که هم اینک آن را با هم می خوانیم:

من عاشقِ آروقِ توام حضرتِ آقا
من قالیِ ساروقِ توام حضرتِ آقا
آوازه گری ، یاوه سرایی هنرِ من
هم میکرفون و بوقِ توام حضرتِ آقا
گر پشتک و واروت نیاز است بفرما 
من دلقکِ پاتوقِ توام  حضرتِ آقا
خورشید تویی، جمله جهان اهلِ کسوفند
من کمتر از عیوقِ توام حضرتِ آقا
در دوختنِ جبهِ تزویرِ  « ولایت »
من سوزن و منجوقِ توام  حضرتِ آقا
در توپ و تشرآمدن و کشتنِ مردم
هم تاق تو، هم توقِ توام حضرتِ آقا
ترسیم نما نقشهِ تزویر در این ملک
من افسر چارسوقِ توام حضرتِ آقا
هرگاه نیازت به روایاتِ دروغ است
گنجینه و صندوقِ تو ام حضرتِ آقا
کافی است حدیثی بکنی جعل ، یقین دان
من شاهد و مسبوقِ توام حضرتِ آقا

* پیش ار این شایع بود که آیت الله مصباح یزدی فصلِ عاشقیِ داغی را با نمیرالله احمد جنتی پشت سر گذاشته است. اما بدلیل بی وفایی نمیر الله و گرایشِ نامبرده بسوی هاشمی رفسنجانی و کامران دانشجو، حضرت آیت الله مصباح یزدی عطای این عشق سوزان را به لقای هاشمی رفسنجانی بخشیده و یک دل نه صد دل عاشقِ رهبری شده است که خود «هلوی» «هلوها» است و بقول برادر احمدی نژاد « آدم دوست داره درسته قورتش بده»!!
 برخی ازعوامل «جریان انحرافی » در تلاشند که پای خانم فاطمه آلیا و برخی عناصر« فتنه»  برآنند تا پای خانم فاطمه رجبی را بمیان این ماجرای عاشقانه بکشند؛ که چون سند معتبری در دست نیست، همین جا فی المجلس  بنمایندگی از جانب حضرت مصباح شدیدن تکذیب می شود!


مصباح به جنتی: برو لیاقت تو همون کوسه است!
هاشمی به جنتی: خوشت اومد از دستِ تمساح تجاتت دادم ؟


شرحِ کامل این عاشقی را در لینکِ زیر بخوانید:
خبرگزاری فارس٬

پيچيده‌ترين معماي كشف نشده 11 سپتامبر چیست؟



پيچيده‌ترين معماي كشف نشده 11 سپتامبر چه بود
مدت کوتاهي پس از انفجار مرکز تجارت جهاني و فروريختن برج‌هاي دوقلو، يک ساختمان ديگر كه ارتفاعش يك سوم برج‌هاي دوقلو بود نيز فرو ريخت. هيچ هواپيمايي به آن اثابت نكرده بود، تمام شواهد حاكي از تخريب كنترل شده اين ساختمان بود. "گرگ رابرتز" ، "ديويد چندلر" و  "ريچارد گيج" از اعضاي انجمن ملي حرفه‌اي معماران آمريكا، در مقاله‌اي با عنوان "انفجار ساختمان شماره 7 مركز تجارت جهاني از داخل: سلاحي كه از 11 سپتامبر 2001 تاكنون سرد نشده است" در پايگاه تحليلي "اينفووارز" به بررسي حوادث 11 سپتامبر پرداخته و موضوع تخريب كنترل شده ساختمان شماره 7 مركز تجارت جهاني را مورد بررسي قرار دادند.

*سومين تخريب سازه‌اي بزرگ تاريخ در 11 سپتامبر 2001 به دور از پوشش رسانه‌اي

هر چند که در آن زمان رسانه‌ها به آن توجهي نكردند، اما سومين تخريب سازه‌اي بزرگ تاريخ معاصر نيز در 11 سپتامبر 2001 اتفاق افتاد. ساختمان شماره 7 مرکز تجارت جهاني يك ساختمان اداري بلند با سازه‌اي فولادي و ضدحريق با 47 طبقه بود كه در فاصله‌اي به اندازه طول يك زمين فوتبال در كنار برج شمالي مركز تجارت جهاني واقع شده بود. برخلاف دو عموزاده بلندتر وي هيچ هواپيمايي به آن برخورد نكرد، اما ناگهان اين ساختمان فرو ريخت كه تمام شواهد از تخريب انفجاري كنترل شده در اين ساختمان حكايت دارد.

بررسي دقيق اين شواهد نشان مي‌دهد که چرا بيش از يك هزار و 200 نفر از معماران و مهندسين خواستار تحقيقات جديد و گسترده در رابطه با جنايات 11 سپتامبر و بدواً اين مورد خاص هستند كه مسلماً با اظهارات رسمي در تناقض است. شواهد مورد بحث در اين مقاله بوسيله موسسه ملي استاندارد و فناوري كه آخرين آژانس فدرال موظف براي تحقيق و توضيح در خصوص چگونگي تخريب بي‌سابقه برج‌هاي مرکز تجارت جهاني بوده است ناديده گرفته شده، به خوبي بررسي نشده و يا عمداً از آن‌ها صرف‌‌نظر شده است.

* تخريب كامل و ناگهاني، تنها به دنبال چند آتش سوزي كوچك

اين مقاله در ادامه با مشكوك خواندن اين حادثه مي‌نويسد: اگرچه هيچ هواپيمايي به ساختمان شماره 7 اثابت نكرده بود، و تنها چند آتش‌سوزي كوچك در طبقات دهم به چشم مي‌خورد، اما اين ساختمان ناگهان بطور منظم و متقارن در ساعت 5:20 بعدازظهر بطور كامل تخريب شد. طبق اظهارات رسمي موسسه ملي استاندارد و فناوري، ساختمان شماره 7 بر اثر "آتش سوزي عادي دفاتر" كه در ساختمان‌هاي مرتفع موجب "پديده جديدي" بنام تخريب به علت انبساط حرارتي تيرآهن‌هاي سازه شده و فروپاشي ده طبقه را در پي داشته تخريب شده است. نهايتاً اين پديده باعث شكست ستون شماره 79 و متعاقب آن در عرض چند ثانيه بقيه ستون‌ها شده است.

برخي از ناظران بر اين باورند كه شايد سوخت ديزل موجود در انبار موجب ايجاد آتش سوزي شديد و آن تخريب شده باشد. در حاليكه موسسه ملي استاندارد و فناوري رسماً اعلام كرده است كه سوخت ديزل عملاً نقشي در آتش سوزي نداشته است. موسسه ملي استاندارد و فناوري همچنين اعلام كرده است كه آوار فرو ريخته از برج شمالي نيز عليرغم ايجاد آتش سوزي نقشي در تخريب نداشته است. آنچه كه مهندسين ارشد موسسه ملي استاندارد و فناوري در گزارش نهايي خود آن را توضيح نداده و يا حتي به آن اشاره‌اي نكرده‌اند، وجود ويژگي‌هاي ناشي از تخريب كنترل شده در ساختمان توسط مواد منفجره مي‌باشد.

* تخريب ساختمان شماره 7 به روشي غيرقابل تشخيص

در نهايت پس از طرح يک سري از نكات مبهم و سوال برانگيز در خصوص ساختمان شماره 7 توسط گروه حقيقت ياب AE911، مهندسين ارشد موسسه ملي استاندارد و فناوري به برخي حقايق در مورد تخريب ساختمان اذعان نمودند. در حاليكه تمام شواهد و قرائن حاكي از تخريب سازه‌اي ساختمان شماره 7 است، موسسه ملي استاندارد و فناوري هم‌چنان بررسي فرضيه تخريب انفجاري ساختمان را رد مي‌كند. تخريب ساختمان شماره 7 مركز تجارت جهاني تنها يك انفجار تخريبي متداول بوده است، اما به روشي انجام شده است كه قابل تشخيص نباشد.

طبق مستندات فيلم‌هاي ويدئويي در عرض 2 ثانيه در حدود 33 متر تقريباً معادل هشت طبقه از ساختمان شماره 7 فرو ريخته است.
موسسه ملي استاندارد و فناوري در پيش نويس گزارش منتشر شده خود در آگوست 2008 فرو ريختن ساختمان را رد كرد. در جلسه توجيهي فني، بازرس ارشد موسسه ملي استاندارد و فناوري، دكتر "شيام ساندر" چنين گفت: "زمان سقوط آزاد سازه را وقتي مي‌توانيم مطرح كنيم كه اجزاي زيرين سازه ساختمان را ناديده بگيريم." او ادعا كرد كه زمان تخريب ساختمان 40 درصد بيشتر از زمان تخريب در اثر سقوط آزاد مي‌باشد. كه البته با توجه به مقاومت سازه در تخريب چندان غير عادي نيست. در عين حال تخريب بصورت منظم بوده و همه چيز در يك زمان اتفاق نمي‌افتد.

*تخريب عمدي و غيرقابل انكار ساختمان شماره 7

با اين حال، نتايج حاصله از تجزيه و تحليل‌هاي استاد فيزيک "ديويد چندلر" كه از فيلم‌هاي شبکه‌هاي تلويزيوني براي اندازه‌گيري و ثبت شتاب ساختمان در زمان سقوط استفاده كرده بود، نشان داد كه با توجه به زمان، تخريب ساختمان در اثر سقوط آزاد غير قابل انكار است. او علناً ادعاي موسسه ملي استاندارد و فناوري را در يك جلسه توجيهي فني به چالش كشيد. وي همراه با چندين نفر ديگر رسما خواستار اصلاحات در پاسخگويي عمومي در اين خصوص شد.

به همين دليل موسسه ملي استاندارد و فناوري در گزارش نهايي خود در خصوص رد امكان تخريب سازه در اثر سقوط آزاد تجديد نظر كرد. با اين حال توضيخات آنها در اين خصوص كاملا گنگ بوده و قادر به انطباق اين فرضيه با فرضيه تخريب در اثر تشديد آتش سوزي نيست. براي اينكه تخريب به صورت عمودي اتفاق بيافتد، بايد در تمام هشت طبقه مذكور شبكه اي وسيع از ستونها و تيركهاي فلزي از هم گسسته و در هر ثانيه بيش از 400 اتصال فلزي سازه از هم جدا شوند. اين كار بايد قبل از مرحله سقوط انجام شود و نه همزمان با آن، زيرا هيچ شيء در حال سقوطي در مسير خود نمي تواند چنين نيرويي را بدون كاهش سرعت سقوط خود اعمال نمايد.
با وجود پذيرش واقعيت سقوط آزاد از جانب موسسه ملي استاندارد و فناوري و گفته‌هاي ساندر در اين مورد فرضيه آتش‌سوزي، عدم مقاومت ستون مذكور و تخريب تدريجي سازه همچنان پابرجاست. علاوه بر اين، در پي آنچه كه تلاش براي كتمان اين واقعيت و تغيير موضع در قبال آن به نظر مي‌رسد اين مسئله از گزارش نهايي حذف شد.

*تخريب يكنواخت يك سازه 40000 تني چگونه ممكن است؟

برخلاف انتظار مقاومتي كه بايد يك سازه آهني 40 هزار تني در مقابل تخريب نشان دهد ساختمان شماره 7 بصورت يكنواخت و كاملاً متقارن فرو ريخت. طبق اظهارات "كمال عبيد" مهندس سازه اين كار مستلزم يك زمانبندي دقيق و طراحي شده در تخريب ستون‌هاي خاصي در سازه مي‌باشد كه بوسيله يك آتش سوزي اداري امكان پذير نيست.
تنها يك عمليات انفجاري دقيق مهندسي مي‌تواند يك آسمان‌خراش را بر روي پايه‌هاي خود تخريب نمايد. شرکت‌هاي تخريب با هزينه‌هاي سنگين اين عمليات‌هاي تخريبي را انجام مي‌دهند و فقط تعداد كمي از آن‌ها نيز قادر به تخريب سازه‌هايي اين چنين مرتفع هستند. هم‌چنين اين تخريب بصورت كامل انجام شده است. اين سازه چنان مستحكم ساخته شده بود كه در صورت نياز به فضاي مرتفع‌تر امكان ادغام طبقات نيز در آن لحاظ شده بود. با اين حال در عرض چند ثانيه با انقطاع كامل اتصالات مقاوم در برابر خمش طراحي شده در سازه اين ساختمان 47 طبقه به آواري به ارتفاع 4 طبقه تبديل شد. آتش سوزي قادر به چنين كاري نيست و هرگز نمي‌تواند چنين تخريبي را به بار آورد.

* عدم افشاي مدارک و شواهد توسط موسسه ملي استاندارد و فناوري

اگر مقامات همه مدارک مربوطه را بررسي كرده و يك توضيح سطحي منسجم نيز در اين زمينه ارائه مي‌كردند، نتايجي غير از اين ايده‌هاي سرگرم كننده از آن‌ها حاصل نمي‌شد: (1) احتمالا آتش‌سوزي كاري كرده است كه قبلا هيچ‌گاه انجام نداده است، (2) احتمالا سازه فولاد مدرن كاري كرده است كه قبلا هيچ‌گاه انجام نداده است، و (3) همه اين‌ها فقط به طور اتفاقي در روزي اتفاق افتاده است كه تروريست‌ها كاري كرده‌اند كه قبلا نكرده بودند. تاكنون مقامات رسمي هنوز تمام شواهد و مدارک مربوطه را بررسي ننموده و هيچ توضيح منسجمي نيز ارائه نداده‌اند. حلقه گم شده شواهد اين اتفاق كجاست؟
قبل از بررسي‌هاي موسسه ملي استاندارد و فناوري، دفتر مديريت بحران فدرال تحقيقات اوليه‌اي را انجام داده و گزارش ارزيابي عملکرد ساختمان را تهيه كرده بود. در پيوست C  از آن گزارش، دفتر مديريت بحران فدرال تجزيه و تحليلي را از دو نمومه فولاد، يكي از ساختمان شماره 7 و ديگري از برج‌هاي 1 و 2 را ارائه داده بود. "در نمونه مربوط به ساختمان شماره 7 شواهد حاكي از خوردگي سريع فلز در اثر درجه حرارت بالا و اكسيداسيون سريع فلز ذوب شده وجود دارد."

*پيچيده‌ترين معماي كشف نشده 11 سپتامبر

"مايع مخلوطي حاوي آهن، اکسيژن و سولفور در اثر خوردگي گرم در سطح فولاد تشكيل شده است."... "توضيح روشني براي منبع سولفور وجود ندارد." نيويورک تايمز اين موضوع را شايد پيچيده‌ترين معماي كشف نشده تحقيقات ناميد. موسسه ملي استاندارد و فناوري در خصوص معماي بيان شده توسط دفتر مديريت بحران فدرال هيچ توضيحي نداشت و در گزارش نهايي خود اشاره‌اي به آن نكرده بود.
نه سوخت جت و نه آتش‌سوزي اداري هيچ‌كدام نمي‌توانند حرارتي نزديك به دماي نقطه ذوب فولاد توليد كنند، كه از نقطه تبخير آن بسيار پائين‌تر است، حتي اگر بخاطر وجود سولفور آزاد در محيط اين دما كاهش يافته باشد. بنابراين چه چيزي مي‌تواند باعث بروز اين خوردگي فلز در يك چنين دمايي شده باشد؟
ترمايت مخلوطي از پودر اکسيد آهن و عنصر آلومينيوم است كه در هنگام اشتعال به شدت واکنش داده و دمايي معادل 4000 تا 4500 درجه فارنهايت ايجاد مي‌كند، كه بسيار بيشتر از نقطه ذوب آهن در دماي 2800 درجه فارنهايت مي‌باشد و تحت اين شرايط اکسيد آلومينيوم و آهن مذاب بدست مي‌آيد. وقتي سولفور آزاد به مخلوط فوق اضافه شود، آهن در دماي پايين‌تري ذوب مي‌شود. ترمايت پس از اضافه شدن سولفور به آن ترميت ناميده مي‌شود. فولاد سازه نيز در تماس با ترمايت در دماي كمتري ذوب مي‌شود. بر خلاف آنچه موسسه ملي استاندارد و فناوري و ديگران ادعا کرده‌اند، سولفور موجود در گچ ديوارها كه عملا از لحاظ شيميايي خنثي مي‌باشد نمي‌توانسته در اين واكنش دخيل بوده باشد.

* ابهامات مطرح درباره تخريب ساختمان شماره 7

سازمان زمين‌شناسي آمريكا و ناسا از آوار مرکز تجارت جهاني براي تعيين نقاط داغ تصويربرداري حرارتي نمودند و گرم‌ترين نقطات دمايي معادل 1400 درجه فارنهايت داشته است. كه اين دما بيشتر از دماي يك آتش‌سوزي اداري مي‌باشد و هم‌چنين پس از فرو ريختن ساختمان شماره 7 هيچ‌گونه حريقي در سطح آوار وجود نداشت.
تعيين دماي سطح آوار نيز حاكي از دماي بالا در لايه‌هاي زيرين بود، كه اين دما با وجود استفاده از ميليون‌ها گالن آب براي سرد كردن آن، هفته‌هاي متوالي ادامه داشت. حجم آب آن‌قدر زياد بود كه يكي از كارگران آن را يك درياچه بزرگ توصيف مي‌كند. به علت اكسيژني كه در سطح ترمايت وجود دارد اين ماده در زير آب هم مي‌تواند بسوزد.
فرو ريختن ساختمان شماره 7 مرکز تجارت جهاني يکي از بدترين شکست‌هاي سازه‌اي در تاريخ معاصر بوده است. اظهارات رسمي حاكي از تضعيف سازه بوسيله آتش‌سوزي و فروپاشي آن در اثر وزن خود سازه مي‌باشد. شواهد بسياري نيز موجود است كه در گزارش نهايي موسسه ملي استاندارد و فناوري از قلم افتاده است. اين شواهد حاكي از يك تخريب انفجاري كنترل شده است.

اگر ساختمان شماره 7 مرکز تجارت جهاني عمدا پايين آورده شده باشد، به مثابه سلاحي است كه هنوز سرد نشده و تحقيقات بيشتري در اين زمينه بايد صورت پذيرد. تروريست‌ها چه كساني بودند كه به ساختماني با يك چنين امنيت بالايي كه بخش‌هايي از آن در اختيار اف بي آي، سازمان سيا، پنتاگون، سازمان خدمات درآمد داخلي و کميسيون اوراق بهادار و بورس مي‌باشد دسترسي داشته و از فن‌آوري تخريب آن آگاه بوده‌اند؟ 
نويسندگان اين مقاله در پايان تأكيد كردند: درحال حاضر 1200 معمار و مهندس براي كشف حقيقت در مورد 11 سپتامبر بر روي داده‌هاي علمي قانوني، مدارك، شواهد عيني و تصاوير ويدئويي كار مي‌كنند. ما هيچ حدس و گماني در مورد اينكه چه كساني و چگونه اين كار را انجام داده و از اتهام آن در رفته‌اند نداريم. تخريب  برج‌هاي دوقلو بايد با توجه به مدارك موجود در مورد ساختمان شماره 7 مجددا مورد بررسي قرار بگيرد. ما خواستار تحقيقات مستقل با امكان دادرسي قانوني در مورد تخريب آسمان‌خراش‌هاي مرکز تجارت جهاني هستيم.

در همین رابطه:

نیویورک 11 سپتامبر 2001



یازدهم سپتامبر، پس از فاجعهِ تروریستیِ سال 2001 در نیویورک که به مرگ نزدیک به 4 هزارتن انجامید، در تارخ معاصر یادآورِ چرخش جهان بسوی ناامنیِ افسارگسیخته ای است که انگار سرِ باز ایستادن ندارد. پس از این رویداد بود که چرخشِ کیفیِ جهان بسوی خشونت بیشتر، زیاده خواهی بیشتر، تهاجم بیرحمانه تر و سر انجام عدم تمکین به میثاق ها، پیمان ها و پیوندهای جهانی، شتابی بی سابقه یافت. آمریکا بهمراه متحدانش و بویژه «ناتو» کوشیدند و می کوشند تا از این فرصت پیش آمده بهره جسته و بر تمامیِ گوشه و کنار جهان دست اندازی کنند. 
شعر زیر که سه روز پس از رویدادِ تروریستیِ یازده سپتامبر، در پیوند با آن و بنام «نیویورک- هیروشیما»  سروده شده و در همان زمان در نشریات بچاپ رسیده است، نگاهی کلی به خود این رویداد داشته و بازتاب احساس بخشی از مردم در آن زمان است.
 بیادداشته باشید که متهم اصلی وقایع یازده سپتامبر، القاعده و شخصِ اسامه بن لادن، خود برکشیده و پروردهِ دست امپریالیسم آمریکا بود. آمریکا این جریان تروریستی و حتا طالبان را ساخت و مسلح کرد تا علیه رقیبِ سابقش بکار گیرد. اما دیدیم که این مار که در آستین آمریکا پرورش یافته بود سر انجام بغل گوشش را نیش زد!  یعنی چاه کن خود به چاهی افتاد که خو آن را بر سرِ راهِ دیگران کنده بود!
این که بخش دیگری از افکار عمومیِ جهان در این رابطه تحلیل و نظر دیگری را دارد، موضوع این قلم نیست. تنها در ادامه مطلب، بار دیگر فاجعه یازده سپتامبر 2001 راکه منجر به قربانی شدن جمعی وسیع از مردم شده و سرمنشا کشتار بیرحمانه دیگر بیگناهان در جهان، بویژه در عراق و افغانستان شد، از سوی هر کس، جریان و یا سازمانِ تروریستی انجام شده باشد محکوم کرده و یاد تمامی جانباختگان این فاجعه را گرامی می داریم!


دود از کلهِ شهرِ «نیویورک» بلند است
خلقی به عزا مانده و هستی به گزند است
گویی «هیروشیما» ست که در آتش و دود است
یا آن که «ناکازاکی» در حالِ سجود است

وجدان بشر، جانِ جهان، یکسره در غم
زین شهرِ مصیبت زده ی ماندهِ ماتم 

مردم همه نالان و گریزان ز بلایند
از خوف و خطر از سرِ دیوار و در آیند
ای ذهن مبر باز مرا از سرِ این بام
تا کوچهِ بغداد و فلسطین و ویتنام 

نفرین بتو ای سنگدلِ سخت تر از کوه
ای آن که چنین باز نمودی تو به عالم

«پنتاگون» می سوزد و در شعله نهان است
چشما نِ «فلک» بهت زده بس نگرانست 
گویی که نه از «ناتو» این همهمه زاید!
یا «گر گرِ» آتش ز یوگسلاو برآید

ابنای بشر زین ترورِ کور بفریاد
وجدانِ جهان، ملتهب و در هم و بر هم 

زان رامشِ دیرینه در این شهر خبر نیست
از صلح اثر نیست، بجز جنگ دگر نیست
گویی همه جا «غزه» و «صبرا» و «شتیلا» ست
نا امنی و مرگ از در و دیوار هویداست

زین شیوهِ نامردمی و کشتن مردم 
زین کینهِ حیوانی و این مرگِ مجسم!

در چاه درافتاده  کنون چاه کنِ انگار
آن سر خطِ نا امنی و  آن منشا  پیکار
در گستره ی خاک ز شرّش همه نالان
از اژدرِ آزش همه گیتی است هراسان

هرگز نه پیام آورِ صلح است و عدالت
بر هم زنِ آرامش و آتش زنِ عالم 

 14 سپتامبر 2001

برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com