۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

عام‌ترین نام مردان ایتالیا از ایران آمده است/ رمزگشایی از نقاشی رافائل


منبع خبر: مهر نیوز

  http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1483623
گفتگو با ایرانشناس ایتالیایی/
عام‌ترین نام مردان ایتالیا از ایران آمده است/ رمزگشایی از نقاشی رافائل
«پیه مونتسه» ایرانشناس معروف ایتالیایی می‌گوید: نام «ماریو» امروزه یکی از معروف‌ترین نام‌ها برای مردان ایتالیاست و بر اساس آمار، حدود یک میلیون و 700 هزار نفر در ایتالیا به این نام شناخته می‌شوند که برگرفته از نام یک جوان مسیحی ایرانی عهد ساسانیان است.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: پروفسور «آنجلو میکله پیه مونتسه» سال‌ها استاد ادبیات فارسی و زبان‌شناسی در دانشگاه‌های رم، ونیز و استراسبورگ بوده‌ و «کتابشناسی ایران در زبان ایتالیایی» از برجسته‌ترین کارهای این ایرانشناس ایتالیایی است. پیه مونتسه نسخه معتبری از منطق‌الطیر عطار را هم کشف و منتشر کرده است. از دیگر کارهای او شناختن و شناساندن شاهنامه خطی مورخ ۶۱۴ هـ.ق است که پایه چاپ شاهنامه معتبر «جلال خالقی‌مطلق» قرار گرفت. «سفارت ایتالیا در تهران» کتاب نفیس دیگری است که به همت این ایرانشناس ایتالیایی منتشر شده است. زنده‌یاد ایرج افشار در سال 1371 تاکیده کرده بود که «دنیای علم، آگاهی از سابقه ایرانشناسی در ایتالیا را مدیون پیه مونتسه است که عمرش را در کارهای دانشگاهی و در رشته ایرانشناسی گذرانیده و دارای چندین کتاب اساسی و 60 - 50 مقاله ممتاز و ابتکاری در آن زمینه است». پرونده بیستمین دوره جایزه بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، امسال با اهدای قالیچه ابریشمی معروف این بنیاد به پروفسور «آنجلو میکله پیه مونتسه» بسته شد. در مدت کوتاه اقامت این ایرانشناس ایتالیایی در ایران فرصتی دست داد تا با او در مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی درباره تحقیقاتش درباره ایران به گفتگو بنشینیم که متن آن از نظر می‌گذرد.
* آقای پروفسور رشته شما دقیقاً چیست؟
من در زمینه‌های مختلفی کار می‌کنم؛ نسخه‌شناسی هم برای من جنبه‌ای است از تاریخ‌شناسی. البته من بیشتر در زمینه تاریخ اعم از تاریخ ادبیات یا تاریخ نسخه‌ها تحقیق می‌کنم.
* من دیده‌ام که شما راجع به فرهنگ عامه هم کار کرده‌اید.
این مربوط است به تحقیق من درباره سنت کشتی‌گیری و ورزش زورخانه‌ای و فتوّت. نکته اصلی درباره هدف پژوهش‌های من این است که منحصراً و عموماً راجع به میراث فرهنگی ایرانی که در ایتالیا هست، پژوهش می‌کنم. خودِ میراث فرهنگی ایرانی هم دو جنبه دارد؛، یکی مثل نسخه‌های خطی و یا ترجمه و تفسیر متون ادبیات فارسی به زبان ایتالیایی است و جنبه دوم برخورد، تماس و روابط تاریخی و فرهنگی میان این کشور و کشور من است. تاریخ روابط دو کشور از رم باستان یعنی از دو سده پیش از میلاد شروع می‌شود. برخورد خصمانه میان دولت رُم و ایران تقریباً 7 سده ادامه داشت. این با برخورد 60 - 70 ساله ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی قابل مقایسه نیست. دولت رم آن زمان ابرقدرت اروپا بود که مرزش تا خاورمیانه گسترده بود و ایران هم در همین منطقه (خاورمیانه) ابرقدرت بود. مرز این دو امپراتوری، شام، عراق و خلیج فارس بود. از قرون وسطی و دقیقاً از زمان ایلخانیان به بعد این رابطه برعکس و از دشمنی به دوستی تبدیل شد. این روابط دوستانه تا امروز باقی مانده است. جنبه دوم میراث فرهنگی ایران در ایتالیا به مبادلات میان سفرا و هیئت‌های دیپلماتیک و مکاتبات و شناخت متقابل از یکدیگر برمی‌گردد که اسناد آن در آرشیوهای ایتالیا از جمله در رم و واتیکان موجود است. در آنجا شما نامه‌هایی از پادشاهان ایران خطاب به پاپ‌های رم مشاهده می‌کنید که قدیمی‌ترین آنها به دوران «هلاکوخان» و «سلطان اوزون حسن آق‌قویونلو» مربوط می‌شود. نسخه اصلی این نامه‌ها از پادشاهان ایرانی در آرشیو کتابخانه واتیکان و سازمان تبلیغات مذهبی کاتولیک در شهر رم نگهداری می‌شود. کاری که الان مشغول انجام آن هستم، فهرست‌نگاری اسناد تاریخی و نسخه‌های خطی است که در این آرشیوها وجود دارد. البته همه آنها تا حالا شناسایی نشده‌اند که از جمله آنها دو ـ سه نامه از پادشاهان ایرانی به پاپ‌های رمی است که من آنها را پیدا کرده‌ام.
* طبیعتاً زبان این نامه‌ها فارسی است. بله؟
بله. این اصل نامه‌ها است و هیچ تصویر دیگری از آنها حتی در ایران وجود ندارد. من از زمانی که با استاد ایرج افشار آشنا شدم، توجهم به این میراث بیشتر جلب شد. آقای افشار هم که به رم آمده بود، بعداً در کتاب «بیاض سفر» تعریفی بسیار دقیق و موجز از شهر رم با این مضمون نوشت: «رم؛ شهری بسیار زیبا و تاریخ‌نما». این تاریخ‌نمایی، تاریخ‌نمایی ایران هم هست و من می‌خواهم کمی بیشتر در این باره توضیح دهم؛ از زمان باستان در «فورو رومن» The Roman Forum) یا همان میدان رمی) که منطقه وسیعی از مرکز شهر رم است، یک طاق بسیار بزرگ به یاد پیروزی امپراتور وقت رُم «سپتیمیوس سوروس» در نبرد با اشکانیان ساخته شد. در این طاق، صحنه‌هایی از این جنگ نشان داده شده است. این یک نشان تاریخی از آن دوره دشمنی میان دو کشور است، اما آنچه بعد از این طاق، در شهر رُم بیشتر از همه دیدنی است، نقاشی‌هایی است که در کاخ‌ها و کلیساها کشیده شده که یادگار حوادث، رویدادها و شخصیت‌های تاریخی ایرانی به ویژه ایران باستان مثل کوروش کبیر است؛ به عنوان مثال در کاخ «کویریناله» که در سال 870 میلادی اقامتگاه پاپ‌های رُمی بود، روی یک دیوار نقاشی بزرگی از «کوروش کبیر» وجود دارد که فرمان آزادی اسرائیلیان را از اسارت در بابل ابلاغ کرده است. همچنین در بزرگ‌ترین تالار این کاخ، یک نقاشی مربوط به حضور سفیران ایران نزد پاپ پُل پنجم وجود دارد؛ در این نقاشی، چهار تصویر دیده می‌شود؛ تصویر اول: حاجی علی قلی خان، سفیر شاه عباس، تصویر دوم: رابرت شرلی، جوان انگلیسی که در خدمت ایران بوده است، تصویر سوم: دیگر اعضای این دو هیئت دیپلماتیک و تصویر چهارم: خواجه صفر ارمنی که یکی دیگر از سفرایی بوده که شاه عباس او را به اروپا فرستاده بود. این قبیل یادگارهای هنری از زمان قرون وسطی تا دوران‌های بعد وجود داشته است. در این آثار هنری ما همچنین بسیاری از شخصیت‌های تاریخی و در یکی دو مورد داستانی را می‌بینیم. به عنوان مثال در کاخ واتیکان تالاری وجود دارد که آن را «رافائل» مشهورترین و بزرگ‌ترین نقاش دوران رنسانس نقاشی کرده است که به آن «مدرسه آتن» می‌گویند و نشان از هماهنگی مدرسه‌های فلسفه یونانی و در عین حال برخورد میان ارسطو و افلاطون دارد. این نقاشی حقیقتاً هماهنگی ایده‌آلی و آرمانی فلسفه‌ها و علوم را به نمایش گذاشته است. نقاشی رافائل، تصویری از زرتشت که گویی از آسمانِ آبی در دست دارد و رو به روی او، بطلمیوس جغرافیدان یونانی عهد باستان، که ایستاده و کره زمین را با دست نشان می‌دهد، نمایان است. در این تصویر ارسطو هم در کنار افلاطون با انگشت زمین و افلاطون هم با انگشت آسمان را نشان می‌دهد. بنابراین در نقاشی رافائل، زرتشت شخصیت مقابل افلاطون است.
 
«زرتشت» با گویی از آسمان ایستاده مقابل «بطلمیوس» با گویی از زمین (نقاشی رافائل)
یک مثال دیگر؛ در زمان ساسانیان یک خانواده چهار نفره ایرانیِ مسیحی به رم مهاجرت کردند. آنها در سال 270 بعد از میلاد در رم شهید شدند. این تاریخ به قبل از پذیرش مسیحیت از سوی امپراتوری رُم و تشکیل امپراتوری قسطنطنیه برمی‌گردد. این خانواده شامل پدر، مادر و 2 پسر بوده است؛ نام پدر خانواده «ماریوس ماریوس» بوده است. البته «ماریوس» یک نام سنتی رُمی بوده است، ولی این ماریوس، فرم لاتینی و فارسی میانه و سریانی «ماری» به معنی آقا است. نام همسرش هم «مارتا» بوده که به معنی خانم است. هر چهار عضو این خانواده ایرانی از قدیسان مسیحی بوده‌اند و جزو 8 قدیس ایرانی هستند که در کلیسای مسیحی پرستش می‌شوند. امروزه هم جشن سالانه این خانواده در 12 ماه ژانویه هر سال برگزار می‌شود. نکته جالبتر آنکه امروزه نام «ماریو» یکی از معروف‌ترین نام‌ها برای مردان در ایتالیا است و بر اساس آمار بعد از جوزف (یوسف) عام‌ترین نام است؛ حدود یک میلیون و 700 هزار نفر در ایتالیا نامشان «ماریو» است؛ شاید برای شما جالب باشد که بگویم نام نخست وزیر جدید ایتالیا هم - که چند هفته پیش انتخاب شد - «ماریو» (مونتی) و نام رئیس کنونی بانک مرکزی اتحادیه اروپا هم - که مقرش در فرانکفورت است - «ماریو» (دراگی) است و جالب‌تر آنکه هر دوی آنها «سوپر ماریو» لقب گرفته‌اند! یک بازی اینترنتی هم به همین نام (سوپرماریو) وجود دارد. این یک یادآوری بود از ارتباطات و برخوردهای میان کشور ایران با کشور من ایتالیا و شهر رُم و نشان می‌دهد که این روابط چه میزان نزدیک به هم هستند.
آقای ایرج افشار در نامه‌ای به مزاح درباره بازنشستگی شما نوشته است: حتماً شنیده‌اید که ایرانی‌ها در مورد بازنشستگان می‌گویند «حالا با زن نشسته شده است» و بعد هم بلافاصله می‌گوید به خانمتان سلام برسانید! این مزاح آقای افشار را با شما، یادآوری کردم تا این سئوال را بپرسم که واقعاً چه جنبه‌ای از وجوه فرهنگی ما ایرانی‌ها بیش از همه نظر شما را به خود جلب کرده است؟ آیا همین خوی مزاحی است که آقای افشار با آدم‌های جدی مثل شما داشته است یا چیز دیگری است؟
پیوند عمیق ایرانیت با رُمیّت. من هر موضوعی را که تحقیق می‌کردم، به هر حال به نتیجه‌ای درباره آن می‌رسیدم؛ نامی، رویدادی یا موضوعی. مثلاً در ادبیات تطبیقی؛ برخی ایرانشناسان - دست کم اروپایی - معتقدند که ایرانشناسی حدوداً در قرن هفدهم میلادی شروع می‌شود. این چطور ممکن است؟! «کتسیاس»، پزشک یونانی در دربار داریوش کتابی نوشته به نام «مدیکا و پرسیکا» (یعنی مادها و پارسیان). واقعیت این است که ایرانشناسی در اروپا از آن زمان شروع می‌شود. آنها می‌گویند نخستین متن ادبی فارسی که در اروپا  شناسایی و ترجمه شده است، «گلستان» سعدی است ولی من تحقیق می‌کنم و به نتیجه دیگری می‌رسم؛ نخستین متن ادبی فارسی نوین - و نه باستانی - که در اروپا شناخته و ترجمه شده است، «هشت بهشت» امیرخسرو دهلوی است که یک ترجمه آن در سال 1557 یعنی اوایل پادشاهی شاه طهماست صفوی در ونیز انتشار یافته است. این همه ماجرا هم نیست؛ این متن به دیگر زبان‌های اروپایی هم ترجمه شده است؛ آلمانی، هلندی، انگلیسی و فرانسوی. همچنین نوعی روایات ایرانی مانند «بهرام نامه» و «سندبادنامه» و نیز «اسکندرنامه» در اروپا و هم در آسیا مشهور بوده است. یکی از دلایل ترجمه «هشت بهشت» امیرخسرو دهلوی به زبان ایتالیایی، داستانی است که به آن «فن پژوهش علمی» (یا در زبان انگلیسی Detective Novel) می‌گویند. «هوراس والپول» نویسنده و سیاستمدار معروف انگلیسی در اوایل قرن هجدهم میلادی در نامه‌ای به دوستش کنسول بریتانیا در فلورانس می‌نویسد: «یادم هست موقعی که جوان بودم این کتاب - ترجمه ترجمه «هشت بهشت» (ترجمه انگلیسی آن از روی نسخه ایتالیایی) - را خواندم. در این جور داستان‌ها سه جوان که فرزند پادشاهان «سراندید» بوده‌اند، در جهان مسافرت می‌کنند، جهت پژوهش و تشخیص خوبی و بدی. من (هوراس والپول) این جور پژوهش‌ها را «سرندیپیتی» می‌نامم که همان «سراندیپیّت» است». این مفهوم علمی - پژوهشی بعد از والپول بسیار مشهور شده و امروزه به هر اکتشاف علمی و هنری اصطلاحاً سراندیپیتی گفته می‌شود. اینگونه پیوندهای تاریخی و فرهنگی است که بیشتر توجه من را جلب می‌کند؛ در تحقیقاتم همیشه از ایتالیا شروع می‌کنم و وقتی می‌رسم به ایران، دوباره به ایتالیا برمی‌گردم.
مایلم درباره نسخه‌ای که شما از «منطق‌الطیر» عطار در ایتالیا کشف کرده‌اید و آن را به جهان شناسانده‌اید، بیشتر بدانم. این نسخه چه جایگاهی در میان دیگر نسخه‌های این منظومه عرفانی ایرانی دارد؟
از زمان شاه طهماسب صفوی، مجموعه‌ای از متون و نسخه‌های فارسی به ایتالیا آورده شدند. این نسخه‌های خطی در کتابخانه‌ها نگهداری می‌شد و هیچکس آنها را نخوانده بود تا اینکه بعد از چهار قرن، من کاری انجام دادم و در واقع شجاعت شناخت این نسخه‌ها را به دست آوردم. من به سراسر ایتالیا مسافرت کردم و این نسخه‌ها را شناختم و بعد آنها را فهرست نویسی و تصیح کردم. در میان این متون، کم و بیش نسخه‌های جالب نسبتاً فراوانی وجود دارد. در مورد این نسخه که مورد علاقه شما است، باید بگویم که این نسخه در کتابخانه سلطنتی شهر تورین نگهداری می‌شد و دلیل این مسئله هم این است که «تورین» یا به زبان ایتالیایی «تورینو» پایتخت منطقه «پیه مونته» یعنی پادشاهی هم بوده و در واقع کتابخانه شخصی پادشاه پیه مونته بوده است. برای اطلاع شما باز هم باید بگویم که «پیه مونته» همان دولتی است که ایتالیا را تسخیر کرد؛ پیش از آن ایتالیا سرزمینی بوده که قرن‌ها و قرن‌ها در آن دولت‌هایی حاکم بوده‌اند اما در سال 1861 بود که به کشوری یگانه و متحد تیدیل شد و در سال 1877 هم رم به عنوان پایتخت آن انتخاب شد. به هر حال در کتابخانه پادشاه تورین تعدادی از نسخه‌های فارسی وجود دارد که به ویژه به کوشش سفرای «پیه مونته» در کشورهای خاورمیانه به خصوص استانبول (ترکیه امروزی) جمع‌آوری شده است. من هم نسخه شاخه 40 این مجموعه را که گزیده‌ای بسیار قشنگ و زیبا است، شناختم که این همان «منطق‌الطیر» مورد نظر شما است. این کتاب در واقع یک نسخه کوچک و جیبی اما منقّش و مصوّر و فوق‌العاده زیبا از «منطق‌الطیر» است. آنقدر زیبا که وقتی در شهر تورین کنگره ایرانشناسان اروپا برگزار می‌شد، چند تاریخ‌شناس بسیار معروف در حوزه نقاشیِ کتابی یا همان مینیاتور در هنگام جلسه از من خواستند که آنها را به کتابخانه سلطنتی ببرم تا آن نسخه را از نزدیک ببینند. اتفاقاً ما به همراه همدیگر رفتیم و وقتی نسخه را دیدند، متوجه شدند که کارِ دست است و باید تنها با چشم آن را دید و نه عکس را یا نسخه‌ای چاپی آن را. در اولین صفحه این نسخه از «منطق‌الطیر» و به جای دیباچه، دو تصویر مینیاتوری بسیار قشنگ از شکار مرغان توسط یک شاهزاده جوان وجود دارد. این تنها تصویری است که درباره منطق پرواز مرغان در این کتاب وجود دارد. همچنین یک تصویر از آدم نزد سه فرشته بسیار زیبا و ابهت ددار که در واقع مراسم معرفی آدم به عنوان خلیفه خدا بر زمین است، در این کتاب هست. در این تصویر، شکل آدم مانند یک بودای جوان است. این تصویر که در نسخه‌های دیگر منطق‌الطیر هم وجود دارد، نشانی از یک رویداد مشهور است هر چند هیچ یک به زیبایی این نسخه نیست و به همین خاطر این، نسخه‌ای یگانه است. همچنین خط این نسخه فوق‌العاده زیبا است و حروف آن با تمام حرکات از تشدید گرفته تا فتحه و کسره، با یک رسم الخط استثنایی نوشته شده است. اگر اشتباه به یاد نیاورده باشم، تاریخ آن هم مربوط به 857 هجری و در هر صورت اواسط قرن پانزدهم میلادی است.
یک سئوال هم درباره نسخه‌ای از شاهنامه فردوسی که در فلورانس بوده و باز هم شما آن را کشف کرده‌اید. من در مقاله‌ای از دکتر جلال خالقی مطلق خواندم که این نسخه در واقع نیمی از شاهنامه به علاوه 12 بیت آن است. شما به عنوان کسی که این نسخه را به جهان شناسانده‌اید، می‌توانید به ما بگوئید چرا اینگونه است؟ نیم دیگر این نسخه کجاست و چرا آن 12 بیت اضافه در این جلد آمده است؟
من در این خصوص حرفی ندارم. من یک ایرانشناس و کتابشناس هستم و این کار من نیست. همین! با این حال می‌شود گفت که تصحیح متن، کار پژوهشی بسیار مشکل و پیچیده‌ای است چرا که هیچ دو نسخه‌ای پیدا نمی‌شوند که کاملاً مشابه یکدیگر باشند. اصطلاحاً نسخه بدل‌هایی در زمینه نسخه شناسی مرتبط با زبان و ادبیات هر کشوری وجود دارد. به همین خاطر است که نسخه‌هایی پیدا می‌شوند که از کتاب اصلی، ابیات یا بخش‌هایی کمتر و یا بیشتر است و این پژوهشگر و محقق و تصحیح‌گر متن است که باید تصمیم بگیرد که کدام یک درست تر است و آیا اینها به متن اضافه شده یا مثلاً متن، ناقص است. در مورد این نسخه از شاهنامه هم که جلد اول آن موجود است و جلد دوم نیست، باید بگویم این یک داستان بلند دارد که من خلاصه آن را عرض می‌کنم؛ در سال 1584 میلادی «چاپخانه خاوری مدیچی» (به زبان انگلیسی Medici Oriental Press) در شهر رم ایجاد شد. این تقریباً مقارن بود با پادشاهی سلطان محمد خدابنده در ایران. برنامه این چاپخانه، جمع‌آوری نسخه‌های خطی خاوری یعنی ترکی، عربی، فارسی، سُریانی، ارمنی، حبشی و غیره برای مطالعه، تصحیح و انتشار آنها بر اساس نسخه‌های خطی اصل و نیز انتشار ترجمه لاتین آنها بوده است. از جمله آنها کتاب مقدس، کتاب‌های علمی، لغتنامه‌ها و دستور زبان‌ها از جمله از زبان فارسی بوده است. یک جوان به نام «جیوانی باتیستا ویکتی» به عنوان سفیر پاپ در ایران منصوب شد. او به ایران آمد و با سلطان محمد خدابنده شاه صفوی در تبریز ملاقات کرد. او نامه پاپ را برای پادشاه ایران برده بود و سلطان محمد خدابنده هم یک نامه دوستی و مودت برای پاپ به عنوان جواب فرستاد. این نخستین نامه‌ای است که از پادشاهان ایرانی برای پاپ‌های رُم فرستاده شده و نسخه اصلی آن در این شهر نگهداری می‌شود. خط همه این طومار، زرّین (طلایی) است. ویکتی مسافرت‌های دیگری هم به دیگر نقاط ایران کرد و بعداً ایرانشناس هم شد. او و برادرش هر دو دیپلمات و جهانگرد بودند که نسخه‌های خطی را برای خودشان و نیز چاپخانه رُم جمع‌آوری می‌کردند که «قانون فی‌الطب» ابن سینا نیز از آن جمله بود. البته هیچ یک از این کتاب‌ها به زبان فارسی منتشر نشد و با اینکه برنامه‌ریزی برای این کار صورت گرفته بود، چاپخانه گرفتار مشکلاتی مالی و اداری شد.  «جیوانی ویکتی» در سال 1594 به عنوان سفیر به اسپانیا فرستاده شد تا به پادشاه این کشور، خرید چاپخانه را پیشنهاد کند که البته این پیشنهاد مورد پذیرش پادشاه واقع نشد. در گزارش «جیوانی ویکتی» فهرستی از کتاب‌های جالب و مهم - که در چاپخانه بسیار غنی شهر رم نگهداری می‌شود - موجود است و همچنین مبنای پیشنهاد و مبلغ پیشنهادی برای خرید چاپخانه آشکار است. کتابی با عنوان (کرونیکا ماریا پرسیکا اکسوردیو موندی) یعنی «تاریخ بزرگ از ابتدای جهان به زبان فارسی» در این فهرست وجود دارد که به گمان من اشاره‌ای است به «شاهنامه». حالا و با اینکه در میان نسخه‌های خطی چاپخانه، دیگر همین عنوان نیست، چرا من اینطور فکر می‌کنم؟ چون پادشاه فلورانس مالکِ چاپخانه و کتابخانه نسخه‌های خطی آن بود و بودجه از طرف پادشاه به آن داده می‌شد. این سببی است برای اینکه کتابخانه نسخه‌های خاورمیانه این نهاد در رُم باقی نمانده و فعلاً در فلورانس است. ضمن اینکه بعد از آن انتقال، هیچکس درباره مجموعه نسخه‌های فارسی تحقیق نکرده و فراموش شده بودند. وقتی من این کتاب را در کتابخانه ملی مرکزی فلورانس پدا کردم، صفحه‌ها شماره‌بندی نشده بود اما در صفحه آخر یک یادداشت قدیمی از نسخه‌ای از شاهنامه که از قاهره آمده، وجود دارد. این مربوط به کتاب‌هایی است که برادر ویکتی از مصر خریده است. ولی مسئله همین جاست؛ او چه چیز خریده است؟ 2 جلد از شاهنامه یا یک جلد؟ می‌بایست دو جلد و در واقع اثر کامل بوده باشد چرا که عنوان اثر، کامل است. اما اینکه چرا جلد 2 باقی نمانده و یا نیست، من در جریان نیستم.
------------------------
گفتگو از: کمال صادقی

 امانت داری و اخلاق مداری 
استفاده از این خبر فقط با ذکر منبع  "خبرگزاری مهر"  مجاز است. 

۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

كريمي:ترجيح مي دهم به جاي آهو يا جادوگر،علي كريمي باشم


آقای اصغر فرهادی توانسته اعتبار نام ایران را بالا ببرد
كريمي:ترجيح مي دهم به جاي آهو يا جادوگر،علي كريمي باشم
علي كريمي ترجيح مي دهد كه به جاي آهو و يا جادوگر،علي كريمي باشد.اين تكه هايي از مصاحبه كريمي است كه در زير مي خوانيد.


* نام خانوادگی من از اصالت خانوادگی ما نشات می گیرد. پاشاک منطقه ای کوچک، اما دوست داشتنی در شمال کشور و در نزدیکی لاهیجان است.



* اصالتا متعلق به آنجا هستیم، اما کودکی ام در کرج گذشت. خانه مان کیلومتر 17جاده مخصو.ص کرج بود، جایی که الان تقریبا محدوده ایستگاه متروی شهرک وردآورد است.



* پدرم هم عشق فوتبال بود. برای همین زیاد به استادیوم می رفتیم. برادرانم هم به نسبت فوتبال دوست بودند و حتی میلاد و فرشید هم این ورزش را دنبال کردند. خانه که می آمدیم زمین های خاکی اطراف کرج زیر پاهایمان بود و همه آرزوهایمان را آنجا دنبال یک توپ جستجو مي كرديم.



* خاطراتی که شاید هیچ جا نگفته باشم، اما در کتاب خاطراتم به آنها اشاره کرده ام که می تواند برای خیلی ها جالب باشد. قسمت هایی از زندگی ما هرگز در معرض نمایش نبوده و شاید خوب باشد قسمتی از آنها را بازگو کنم.



* بیشتر آرزوهایم فوتبالی بودند. مثلا همیشه در طول زندگی ام دوست داشتم در ترکیب رئال یا میلان قرار می گرفتم. همیشه این دو تیم را دوست داشتم و نتایج انها را دنبال می کردم. حتی بازیکنانی را هم که وارد ترکیب آنها می شدند خیلی دوست داشتم. در هر صورت، این قضیه برای من فقط در حد یک آرزو بود.



* همیشه می گویم خدا همه ما را بغل کرده است. این که حرف بدی نیست، خدا هوای همه ما را دارد . این ما هستیم که گاهی لطف خدا را فراموش می کنیم.



* اگر من یک بی ام دابلیو سوار می شوم که قیمتش بالاست واقعا هزینه هایش را هم پرداخته ام. خوب نیست که همیشه نتیجه را ببینیم. مسیر طی شده هم اهمیتی کمتر از نتیجه کار ندارد. من هم سختی کشیده ام تا به اینجا رسیده ام.



* از آقای اصغر فرهادی تنها 2 فیلم "درباره الی" و "جدایی نادر از سیمین" را دیده ام که هر دو به نظرم بسیار جالب بودند. در عین سادگی بسیار پيچيده بوده و به شکل عالی به موضوع دروغ بین آدم بزرگ ها و توجیه ان میان خودشان پرداخته بود. به نظر من، هر ایرانی که باعث سربلندی نام ایران در هر گوشه ای از جهان شود محترم است. آقای اصغر فرهادی و کارگردان های خوب دیگری که سینما را خوب می شناسند توانسته انداعتبار نام ایران را در آن طرف آب ها بالا ببرند. این، کار کمی نیست.



* پیشنهاداتی در زمینه بازیگری داشته ام، اما در حیطه علاقه من نیست، یعنی اصلا در حیطه تخصص من نیست. بازیگری برخلاف آن چیزی که تصور می شود کار بسیار سختی است. هنر خاص خود را می طلبد.



* به اتومبیل علاقه دارم . کلی هم اطلاعات درباره آن جمع آوری کرده و مطالعه می کنم. خیلی برایم حیطه جالبی است و دائم در اینترنت سرک میکشم تا اخبار جدید و تکنولوژی های روز خودروسازی را دنبال کنم و ببینم چه ماشین هایی با چه امکاناتی به بازار می آیند.



* دیوید بکهام و وین رونی اصلا کلکسیون اتومبیل های لوکس و روز را دارند، یا این که بیشتر مدل های لوکس را ستارههای سینما و فوتبال دنیا می خرند. اینجا هم دیگر مساله عادی شده و چیز بدی هم نیست. قطعا وقتی بازیکن ها قرادادهای نجومی و خوب می بندند معلوم است ماشین های مدل بالا هم سوار می شوند. این مساله غیرعادی نیست. فقط باید امیدوار بود که با این لوکس گرایی وارد حاشیه نشوند.



* بی ام دابلیو را از همه ماشین ها بیشتر دوست دارم و بعضی مدل های آئودی هم عالی هستند. چند سال پیش وقتی درهای ایران به روی بعضی از خودروسازان بزرگ دنیا باز شد خیلی ها فکر می کردند با تعرفه 140 درصدی گمرک، بسیاری از افراد جامعه توانایی خرید برندهایی مثل بی ام دابلیو و بنز را ندارند، اما حالا همه می بینند که اشتباه کرده اند.مرسدس و بی ام دابلیو بدون دقیقه ای تبلیغ در رسانه ها، حالا کلی مشتری دست به نقد دارند و هنوز هم بازار اتومبیل های بالاتر از 100 میلیون تومان داغ داغ است، چه برسد به بالای 50 میلیون.



* جام جهانی بدترین تورنمنتی بود که در آن شرکت کردم. در آن بازی ها استرس زیادی روی من بود و حرف و حدیث هایی که بعد از بازی با مکزیک به وجود آمد جو را متشنج کرد. در بازی با پرتغال، این فشارها دست به دست هم داد تا آن اتفاقی که نباید، بیفتد و من شرمنده همه شوم. لگدی را که به ساک ورزشی زدم هرگز فراموش نمی کنم. واقعا با این که مدت زیادی از آن زمان می گذرد هروقت یادش می افتم خجالت می کشم و از دست خودم عصبانی می شوم.



* نه تا به حال از نزدیک آهو دیده ام و نه جادوگر. من دوست دارم در زمین فقط کار خودم را خوب انجام دهم. اتفاقا بعضی لقب ها از آدم انتظارات عجیبی طلب می کند که باعث دشوار شدن وظیفه آدم می شود. از همه هوادارانم که با این القاب به من روحیه می دهند ممنونم، ولی من ترجیح می دهم علی کریمی بمانم.


منبع: جهان ورزش
http://www.jehanevarzesh.com/iran.news.php?news_id=29761

مراسم خاکسپاری زنده یاد محمد مختار عضو کانون نویسندگان ایران






۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

نماد نصف جهان نم کشید/ آب گرفتگی شاهکار دوره صفویه



گزارش تصویری - تشریحی/
نماد نصف جهان نم کشید/ آب گرفتگی شاهکار دوره صفویه
اصفهان - خبرگزاری مهر: خیلی عجیب نیست اگر در روزی که "روز اصفهان" نامیده شده نماد این شهر نم بکشد زیرا آب گرفتگی در یکی از شاهکارهای دوره صفویه در پی بسته شدن ناودان سبب شد بخشی از مقرنس کاریهای سقف سردر بازار قیصریه تخریب شود.

به گزارش خبرنگار مهر، خبرهای ناگواری که این روزها از میراث تکرار ناشدنی و غیر قابل تجدید کشورمان می رسد، دارد به امری بدیهی، روزمره و جا افتاده تبدیل می شود و اینک نوبت به سر در قیصریه رسیده که ماجرا ساز شود.
فراوانی این رخدادهای غمبار، قبح آن را ریخته و چندان دور نیست که اخبار نابودی آثار تاریخی و فرهنگی این مرز و بوم به روزمره ترین و پیش پا افتاده ترین خبرها تبدیل شود.
از ستارگان آسمان تا طالع نصف جهان   
سالها پیش، همان روزها که هنوز دود ماشینها و کارخانه های صنعتی، پرده ای سیاه بر آبی آسمانی اصفهان نکشیده بود، شب هنگام آسمان جلوه ای دیگر داشت. مردم این دیارهمانند سایر هموطنانشان چشم بر آسمان می دوختند و پرنده خیالشان بال می گستراند، آن وقت بود که افسانه ها بالا می گرفت. آن روزها گذر ماه در پهنه آسمان و ورودش به برخی از صورتهای فلکی طالعی نحس و نمادی از نحسی و بدبختی و بر عکس گذر ماه از پاره ای دیگر از صور فلکی خوش یمن و نمادی از خوشبختی و بهروزی بود.


از آنجا که ماه در زمانی معین از صورت فلکی خاصی گذر می کرد، زمانهای گونه گون، خوش یمن یا آنکه نحس و بد یمن به حساب می آمد.
اگر ماه وارد صورت فلکی عقرب می شد، طالع نحس و اگر ماه وارد صورت فلکی قوس می شد، طالع سعد و اگر ماه در قوس مشتری دیده می‌شد، طالع را سعد اکبر می‌گفتند.
جابر انصاری ماجرای طالع اصفهان را اینگونه نقل می‌کند: "طالع اصفهان برج قوس است، رکن الدوله دیلمی زمانی که قمر در برج قوس بود، باروی اصفهان را بنا نهاد."
در سال ۳۲۷ قمری اصفهان به دست رکن‌الدوله دیلمی افتاد که او این شهر را پایتخت خود قرار داد، اما از دیگر مدارک کهن موجود که بیانگر طالع اصفهان است، نوشته حمدالله مستوفی در نزهت القلوب است: "رکن‌الدوله حسن بویه اصفهان را بارو کشید. دور بارو 21 هزار گام باشد و طالع امارتش برج قوس است."



با این حساب ساخته شدن باروی اصفهان به صورت نمادین در زمانی صورت گرفت که خوش یمن بود و آن روز، اولین روز از آذرماه بود، همان زمان که ماه آسمانی، خرامان پای بر صورت فلکی قوس می گذاشت، و صورت فلکی قوس شد نماد اصفهان...
نماد اصفهان را کجا نهادند؟!
شواهد تاریخی بیانگر آن است که نماد اصفهان در برخی از بناهای تاریخی جلوه گر بوده، از جمله در قلعه معروف تبرک، اما اکنون به غیر از یک یا دو بنا، سایر بناهای تاریخی که دارای نقشی از نماد اصفهان بوده اند، نابود شده اند و حتی از همان قلعه تبرک نیز چیزی بر جای نیست. مهمترین بنایی که هنوز نشان اصفهان را بر پیشانی دارد " سردر قیصریه" است.
لطف الله هنرفر اندیشمند شهیر اصفهانی می گوید:" در روزگاران بسیار کهن و در بین ملل متمدن قدیم دنیا و از آن جمله یونان و روم متداول بوده که برای شهرهای خود طالع و زایچهایی قائل بوده اند و تصویر فلکی آن را به طوری که از زمین مشاهده می کردند بر فراز ابنیه های مهم و سردرهای با عظمت شهرهای خود نقش می کردند. طالع شهر تاریخی و کهن اصفهان در برج قوس بوده که در آسمان به همین صورتی که در سر در قیصریه هم اکنون مشاهده می شود، نمایان است. به هنگام انتخاب اصفهان برای پایتختی شاه عباس اول این تصویر فلکی را بر فراز سردر بازار قیصریه که زیباترین بازارهای عهد صفویه است به نمایش گذاشته اند. "
بازار قیصریه، زیباترین بازار صفوی
بازار قیصریه اصفهان از زیباترین بازارهای عهد صفوی، است که بر سر در ورودی خود نماد اصفهان را نگاه داشته است.
شاردن سیاح معروف فرانسوی که در عهد صفوی به اصفهان آمده بود می گوید: " ورودی بازاراصفهان واقع درشمال میدان نقش جهان، ما را به بازار بزرگ یا بازار شاهی هدایت می کند که به نام قیصریه معروف است.
بنای آن به دست معمار معروف عصرصفویه، استاد علی اکبر اصفهانی به سال 1011 ه.ق صورت گرفته است. سر در قیصریه با زیبایی خاصی بنا شده و در ورودی چوبی کهنه آن حکایت از گذشت چهار قرن دارد. بربالای این در چوبی، آثار هنری قابل توجهی انسان را به خود جلب می کد، ازجمله نقاشیهای بالای در و سقف مقرنس و یا قسمت بالای سردر و گوشه های راست و چپ آن با کاشی کاری معرق( منظور همان تصویر نمادین برج قوس است)  دارای زیبایی خاصی است که جذابیتی ویژه برای هنرمندان و هنردوستان دارد. تابلوهای نقاشی سر در قیصریه، جنگها و فتوحات شاه عباس اول را با ازبکان نشان می دهد که شاه سوار بر اسب و به جنگ مشغول است و... "
همانطور که اشاره شد، علاوه بر نقاشیهای بی بدیل و ارزشمندی که حالا بر اثر گذشت زمان رنگ پریده و مات شده اند و نمادی از دلاوریهای زمان صفوی هستند، در گوشه های راست و چپ بالای سردر با کاشیکاری معرق، نگاره ای تاریخی،  تیراندازی جوان را با سر انسان، لباس عصر صفوی و تنه ببر یا شیر و دم اژدها نشان می دهد که علاوه بر گرد آوری چندین نماد تامل برانگیز، نماد یا طالع اصفهان را تداعی گر است. این تیر انداز به سمت دم اژدهایی خود، که دهان گشوده، زه کمان را کشیده و می خواهد تیر بیاندازد، و چهار قرن است که زه کمان کشیده باقی مانده است، گرداگرد این تصویر خیال انگیز با تزیینات گل و بوته و شاخ و برگ تزیین شده است.
اما در آغازین روزهای آذرماه و همزمان با همایشهای مردمی که برای گرامیداشت هفته اصفهان برپا بود، خبری کام مردم فرهنگ دوست اصفهان را تلخ کرد.


ماجرا از این قرار بود که بارشهای چشمگیر و دلپذیری که در روزهای آخر آبان ماه و اوایل آذرماه، مردم اصفهان را شادمان کرده بود، به کابوسی برای نماد اصفهان مبدل شد. این بار پای مترو یا بلوزرهای شهرداری در میان نبود، همه چیز از یک ناودان ساده شروع شد که بسته شده بود، و آب انباشته شده بر روی سقف راهی برای خود باز کرد.
راهی به سوی شاهکار صفوی و به سوی نقاشی های 400ساله، سهل انگاری اداره کل میراث فرهنگی استان و عدم سرکشی به موقع سبب شد بخشی از مقرنس کاریهای سقف سردر تخریب شود، قسمتهایی نم بکشد و ملات گچ شسته شده بر روی بخشی از نقاشیها پخش شود، برخی از کسبه بازار قیصریه و مردم می گویند زمان زیادی طول کشید تا میراث فرهنگی را مجبور به حضور در صحنه کنیم و آنها وقتی رسیده اند که کار از کار گذشته بوده، این در حالیست که امیری مدیر روابط عمومی میراث فرهنگی اصفهان صحبت از "عملیات سریع نجات بخشی" می کند و در ادامه این عملیات را بازکردن سریع ناودان اعلام می دارد اگرچه کاشیهای معرق سردر که به نماد اصفهان مشهور است تخریب نشده است.
اما آیا نفوذ آب به لایه های زیرین بنا تنها سبب فرو ریختن بخشهایی از مقرنسها و آسیب به نقاشیهای زیر آن شده و ماجرا به همین جا ختم می شود و آیا این نفوذ رطوبت هیچ تاثیری بر استحکام بنا نخواهد داشت.
آیا باد کردن و متورم شدن مصالح که زمان می برد تا خود را نشان دهد تا چندی دیگر سبب پوسته شدن بیشتر نقاشیها و یا تخریب بخشهایی دیگر از بنا نخواهد شد؟! به راستی آیا سر در قیصریه با این نم کشیدنها دچار اعوجاج بنا و از از دست دادن تدریجی استحکام خود نخواهد شد و آیا کوچکترین کج شدنها و نشستهای نامتقارن در بنا به فرو ریختن کاشیها منجر نمی شود.
چه باید کرد؟ 
محسن نکویی کارشناس ارشد مرمت و مسئول مرمت تابلوهای نقاشی سردر قیصریه در سال 83 درباره تخریب بخشهایی از سردر قیصریه به مهر می گوید: پس از بارشهای اخیر، چون ناودان‌ها بازدید فصلی نشده بود، آب جمع شده و به سطوح و لایه های پشت بام نفوذ کرده و سپس به تزیینات راه یافته است.
وی در پاسخ به این سوال که آیا ناودان این بنا استاندارد بوده و آیا نباید ناودانی با قطر بیشتر در بنا کار می شد، می‌گوید:" 100در صد ناودانی که انتخاب می شود باید متناسب با ابعاد پشت بام و شیب بندیها باشد، اما آن چیزی که باید انجام بگیرد، بازدیدی است که باید در فصل بارندگی انجام شود و اگر این بازدید انجام می شد شاید این اتفاق هم رخ نمی داد این بازدیدها جزو واجبات بناهای تاریخی است.
نکویی سر در قیصریه را قابل ترمیم می داند و می گوید: در ابتدا پشت بام باید کاملا مرمت و ناودانها اصلاح شود. این گام اول است. پس از آن باید لایه های آسیب دیده، به روش اصولی مرمت شود.



نفوذ رطوبت یا نم در بناهای تاریخی معضلی اساسی در برابر حفاظت از بناهای تاریخی در کشور ماست که به دلیل کم تجربگی متولیان میراث و عدم تحقیقات مناسب در این زمینه نتیجه می شود.
در واقع آیین نامه های مختلف اجرایی برای ساختمانهای جدید شرایط بهینه و با کیفیتی را برای مبارزه با نم و رطوبت فراهم می آورد اما کمبود نیروی متخصص در سازمان میراث فرهنگی کشور، سبب شده ابنیه های تاریخی که توجه بیشتری را می طلبند همواره درگیر این معضل باشند.
نکویی در پاسخ به این سوال مهر که" آیا ایزوگام یا قیر و گونی و آسفالت بام بناهای تاریخی می تواند برایشان مصونیت از رطوبت را به ارمغان آورد"، می گوید: اتفاقا وقتی آب به لایه ها نفوذ می کند اگر بام ایزوگام باشد، آب نفوذ کرده دیرتر متصاعد می شود و این تاثیر بدتری بر بنا می گذارد. برای همین است که ما به عنوان متخصص این امر همواره می گوییم اگر بام این بناها ایزوگام نباشد بهتر است، چون در صورت عدم وجود پوششهایی مانند ایزوگام ، آب نفوذ کرده به بام در لایه ها باقی نمی ماند که فرصت نفوذ به لایه های بعدی را بیابد. در واقع همان روشهای سنتی که سالهای دور اجرا می شده، بهترین روش عایق بندی بام ابنیه است.
 ........................................
گزارش: احسان مرادی
عکس: احسان خسروی

 امانت داری و اخلاق مداری 
استفاده از این خبر فقط با ذکر منبع  "خبرگزاری مهر"  مجاز است. 

۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

محمد نصرتی و شیث رضایی/ یک قضاوتِ ناعادلانه و یک موضع گیری ناقص


آنچه در جریان بازیِ پرسپولیس و داماش رخداد بی شک اتفاق خوشایندی نبود که هیچ؛ بلکه بدلیل پخش زنده و علنیِ بودنش ، شدیدن قابل تقبیح و سرزنش.
در این چند روزه انواع و اقسامِ رسانه ها باندازهِ کافی و وافی مته به خشخاش گذاشته و آب و روغنِ ماجرا را زیاد کرده اند. بویژه رسانهِ میلیِ منزوی شده که در این رابطه سنگ تمام گذاشت و عقده گشاییِ مبسوطی را تجربه کرد. چرا که به زعم خود انگار حس می کرد که باز هم  مردم تمایل بتماشایش را دارند و نَقل محافل و نُقلِ مجالس شده است. غافل از  این که مردم اینقدر فهیم و باشعور هستند که به آسانی می توانند کنهِ اینگونه بندبازی های رسانه ایِ از نوعِ رسانهِ میلی را بدرستی دریابند. 
رسانهِ میلی می توانست رسانهِ ملی باشد اگر در کودتای انتخاباتیِ سالِ 88 بی طرف می ماند و به انعکاس واقعیت ها می پرداخت و فجایع جاریِ مملکت را باز می تاباند. بویژه وقایع کهریزک و هتک حرمتِ اجتماعیِ ناشی از زیرپاگذاشتنِ تمامیِ معیارهای انسانی که بوسیلهِ باند رهبری و مستقیمن از جانبِ شخص ایشان سازماندهی می شد، نه این که از کاهی آنچنان کوهی بسازد که خود از ابهتش به هراس در افتد!

در راستای آنچه بر پرسپولیسی ها گذشت، اکثر صاحب نظران گفته ها را گفتند و راه حل ها را اعلام کردند.
خوشبختانه اکثریتِ  بزرگان ورزش ما داوری های نسبتن منصفانه ای را  ارائه دادند که این خود گویای ذهنیت گسترده و انسانیِ آن ها بود. 
اما همین امروز  یک حکم  نابجا و ستمگرانه و یک نامهِ پشتیبانیِ نیم بند به جمعِ تمامیِ داوری های ماجرا افزوده شد و همین دو فقره باعث گردید تا این یادداشت قلمی گردد. 

حکم: سردار رویانیان مدیر عامل  « اماله» شده به باشگاه پرسپولیس اعلام کرد که: الف؛ محمد نصرتی تا پایان نیم فصل محروم و باید 250 میلیون تومان غرامت بپردازد!
ب؛  شیث رضایی از باشگاه اخراج و محکوم به پرداخت 300 میلیون تومان شد!

باید گفت که این حکم ها کاملن ناعادلانه و در حدِ همان عملِ زنندهِ نصرتی و رضایی در زمین فوتبال قابل سرزنش است.
چرا؟
به این دلیل ساده که اگر مبنای قضاوت ، آن چه مردم خود دیده اند باشد، این محمد نصرتی بود که دست کم آغازگر آن حرکتِ بقولِ مش قاسم «بی ناموسی» شد و نه شیثٍ رضایی.  عمل شیث در صحنهِ گل بعدی بهیچ  وجه در حد دلخواهِ رسانهِ میلی  مشهود نیست و تازه اگر هم در فحوا همانی باشد که صدا و سیمای منزویِ  میلی انتظار دارد، بواقع این حرکت ( زشت و ناشایست) پاسخ و عکس العمل نامبرده به حرکتِ نابجای محمد نصرتی است و طبق قانونِ برنهادهِ خود آقایانِ اسلامی،  معنای اجرای حکمِ «قصاص» را دارد! یعنی چشم در برابرِ چشم!
حال پرسش اینجاست که چگونه و بر مبنای کدام معیار احکام عجیب و غیر منصفانهِ بالا داده شده است؟ آیا حکم ، تنها بر مبنای آنچه اتفاق افتاد داده شده؟ در چنین صورتی محمد نصرتی نفر اول و شیث رضایی فردِ دوم و در نتیجه  حکم محکومیت (که از بیخ و بن برای هر دو نفر ناعادلانه است) می باید جابجا شود.
اگر نه، این ماجرا مبنای چنین داوریِ عجیب و غریبی نیست، معنی صاف و ساده اش باید به مسائلِ دیگری برگردد  که پیش از این رخ داده و جامعه از آن بی خبر مانده است. بعبارت دیگر بی شک  این حکم حکمی اتنقامجویانه است که به مسائل پیش از این بر می گردد.  در این صورت کمیته انضباطی باشگاه پرسپولیس مقصر واقعیِ این رخداد خواهد بود و نه این دو بازیکن. زیرا این کمیته فرصت پیشگیری را داشته و این کار را بموقع و پیشگیرانه انجام نداده است. 
آقایان! این دو جوان که در اثر یک اشتباه مغضوبِ شما واقع شده اند خود سرمایه های ورزشیِ این سرزمین هستند و در عین حال نان آورِ دستِ کم دوخانواده. که بهر دلیل مرتکب خطا شده اند. اما کیست تا نداند که آنچه آنان انجام داده اند در مقابل خطاهایی که از بالا تا پایین این جامعه، آنهم آگاهانه، صورت می گیرد خطای غیرقابلِ چشم پوشی نیست. پس بپذیرید وقتی آنها اعتراف به خطابودنِ عملِ خود کرده و احساسِ ندامت می کنند؛ یعنی تا ابد از ارتکابِ و تکرار آن پرهیزخواهند کرد. این یعنی که هیچ کدام از احکامِ صادرهِ بالا نه وجاهت قانونی - حتا در چهار چوبهِ قانون ضد انسانیِ قصاصِ شما- دارد و نه مورد تاییدِ جامعه است. بدون شک جامعه خطای فرزندان خویش را خواهد بخشید.

و اما نامهِ پشتیبانی:
اعضای تیم ملی فوتبال که در اردوی آمادگی بسر می برند در نامه ای بدرستی مدعی حسن اخلاق محمد نصرتی شده و سوگند یاد کرده اند هیچگاه از نامبرده خطایی ندیده  و از همین روی خواهانِ بخشش او شده اند.  
باید گفت : دستتان درد نکند که واقعن از یکی نز دوستانتان که در تنگنا افتاده حمایت و پشتیبانی کرده اید. این حرکتِ انسانیِ قابل ستایشی است که انسان گرفتاران را بوقتِ گرفتاری فراموش نکند و در سختی ها  در کنارشان بماند . ولی انسانی تر بود اگر  که در آن نامه شیث رضایی را نیز از قلم نمی انداختید. آیا او از خانوادهِ فوتبال نبود؟! 

اما نظر دوغ و دوشاب در این رابطه:
آنچه اتفاق افتاد شوخیِ بچه گانهِ ناپسندی بود که از سوی بازیکنان پرسپولیس بوقوع پیوست. شوخی ای که متاسفانه تنها در آن جا نیست که رخ می دهد. در چنین مواردی با یک تذکر جدی می توان از تکرارِ اینگونه ناهنجاریها جلوگیری کرد.  تنها تفاوت این حادثه با موارد مشابه این بود که بهنگام پخش تلویریونی بوقوع پیوست و صدا وسیمای فراموش شدهِ میلی  که دنبال سوژه ای می گشت تا بتواند مخاطبانی را بسوی خود جلب کند به معرکه وارد شد و آن را «ماجرا» کرد!
این حکم حداکثر می توانست اینچنین باشد 2 تا 5 جلسه محرومیت و جریمهِ نقدی اندک (بصورت نمادین و حد اکثر تا 10 میلیون تومان) برای هر دو بازیکن. بهمراه درج در پرونده و عذرخواهیِ کتبی از مردم! همین و بس!
شما چه فکر می کنید؟

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

6 رباعیِ مصور، پیشکش به شخصِ رهبر!


دیروز بیستم اکتبر2011 برابر با 28 مهرماه 1390، سرهنگ معمر القذافی، یکی از معروفترین دیکتاتورهای معاصر، پس از 42 سال ریاستِ خود خوانده بر مردم لیبی، در پیِ مبارزات چندین ماههِ مردم ، بدست انقلابیون در زادگاهش،سرت، اسیر و کشته شد. مرگ سرهنگ قذافی در واقع ادامهِ سقوط دیکتاتورها بود که با سقوط بن علی در تونس آغازشد و بدنبال آن به درهم شکسته شدنِ حکومتِ حسنی مبارک در مصر انجامید. قذافی سومین قربانیِ قیام مردم بود و انگار قرار است که عبدالله صالح یمنی، بشار اسد سوری و خامنه ای ایرانی را به «ویل»ِ نابودی بکشاند.




ای خامنه ای بگو چرا لال شدی 
«خروار» بُدی دیشب و «مثقال» شدی!
«شوک» بود ترا مرگِ «معمر» جانت؟
کاینگونه ملول و منگ و بی حال شدی؟





سرهنگِ شما غرقه بخون شد سید
در «مبرز» * خلق سرنگون شد سید!
غمناک نشسته ای ! مگر نوبتِ توست؟
کاینگونهِ دلت کن فَیکون شد سید؟ 




اول بن علی بود که وارونه نشست
تندیس مبارک از سرِ کینه شکست 
این دلقک «خود شیفته» سر داد بباد
هان نوبتِ توست! آینه گیر بدست! 




ارکان ستم  یقین ببادی بند است
شومی و شکست و ظلم هم پیوند است 
از همتِ رستخیزِ مردم بی شک
شادی به قلوب و بر لبان لبخند است




دیدی بن علی رفت و مبارک بشکست؟
سرهنگِ وقیحِ نامبارک بشکست؟
از سوریه گیری خبری زودترک 
کان غاز دراز قارقارک بشکست!




وقت است که کوبیده و پامال شوی 
از ترس بخود ریده و اسهال شوی
خواهم نشوی کشته بدستِ مردم
در محکمهِ خلق لگدمال  شوی 




 * مبرز همان خلا و توالت است. از قراین برمی آید که سرهنگ قذافی در آخرین روزهای حیاتش در یک کانال فاصلاب می زیست و در همان مکان به اسارت انقلابیون درآمد.

در رابطه به مقام معظم رهبری و مسئله لیبی می توانید لینک زیر را نیز بخوانید:

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

وال استریت را اشغال کنیم!




دو تن از فعالان جنبش "وال استریت را اشغال کنید!" به نام های گرت جان و استیو بریکس این ترانه را ساخته اند و به همه معترضان و مبارزان علیه وضعیت موجود تقدیم کرده اند. من نیز این کلیپ را به تمام متحدان طبقاتی جنبش "وال استریت را اشغال کنید" و همه مبارزان علیه سرمایه داری تقدیم می کنم . پریسا نصرآبادی

"As a fellow occupier I have been deeply inspired by all the people coming together,
the heartfelt connection and truly democratic process we share at our General Assemblies,
and how truly devoted so many people have become to change our world for the better.
All you occupiers and demonstrators - this song is dedicated to you."
~ Garret John

Kategori:

Taggar:

Licens:

Standardlicens för YouTube
  •  gillar, 0 gillar inte


برگردان

دوست و یا دشمن گرامی!

سپاس از آمدنت. چنانچه مایل باشی، خوشحال خواهم شد که باز هم بدیدارم بیایی. نشانی ام را در پیِ این نوشته خواهم نوشت تا در صورت تمایل در جای مناسبی نوشته و بخاطر بسپاری:
dughodushab.blogspot.com